Thursday, February 19, 2009

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 1


26 فوریه 2008

دکتر استاد اصدق الواعظین و جنگ هسته ای!

"میگویم استاد از تخصصتان در امور هسته ای بگویید. میگوید در نوجوانی در یک در گیری، با هسته ی هلو به چشم چپ یک نوجوان زدم و او را برای مدتی یک چشمی کردم!!و

در تاریخ چهارشنبه بیستم فوریه 2008 محمد محدثين و عليرضا جعفرزاده مسئول وعضو كميسيون خارجه شوراي ملي مقاومت شورای ملی مقاومت طي يك كنفرانس بزرگ مطبوعاتي و راديو تلويزيوني در بروكسل، مركز فرماندهي، مديريت ساخت و محل مركزي تحقيقات اتمي و همچنين پروژه مخفي ساخت كلاهك اتمي رژيم جمهوری اسلامی را باارائه نقشه هاي هوايي و كروكيهاي مختلف و اسامي دست اندركاران آن فاش كردند. نامبردگان این افشاگری را با این هدف که افکار عمومی جهان و کسانی که نگران فعالیتهای اتمی رژیم هستند را تحت تاثیر قرار دهند انجام دادند اما گفته های دکتر استاد احمدی نژاد و دکتر جلیلی دبیر شورای عالی امنیت نظام، در راستای مسائل هسته ای بیانگر این است که مثل دفعات قبل، این افشاگری از بیخ بی تاثیر بوده است. با این حال آگاهان نمیدانند چرا دکتر استاد احمدی نژاد در این راستا، همین دو سه روز پیش دسته گل به آب داده و فرمود:
"در هشت ژوئيه 2003 يك گروه تروريستي اعلام كرد گروهي كه خود اينها به عنوان رسماً گروه تروريستي اعلام كرده بودنش. اعلام كرد كه مثلاً ما يك سري مطالب داريم درباره مثلاً فلان موضوع، در 15 اكتبر همون سال آژانس آمد بررسي كرد در ده نوامبر همون سال 2003 مدير كل رسماً اعلام كرد اين مطالب كذب بوده، يعني مي‌خوام بگم ما با اين مطالب كه دنيا نمي‌تواند مناسبات خودش رو بر اساس اظهارات گروهي تروريست يا گروهي، كساني كه نمي‌خواهند يك ملت به پيروزي برسد هرچند وقت مطالبي رو مطرح كنند"
این گفته ها بیانگر این است که شاید استاد دکتر این حرفها را بدون اجازه رئیسش زده و تا حدودی هم بی احتیاطی کرده. از آدمی که دور سرش هاله ی نور دارد این اشتباهات بعید است. یک جماعتی با صدها نشریه و سایت و منبر و میکروفن تلاش می کنند که دست استکبار جهانی از آستین کسی بیرون نیاید و واقعیت بی اثر بودن افشاگریهای شورای ملی مقاومت افشا شود، آنوقت ایشان بی احتیاطی کرده و بدون توجه به دست استکبار جهانی از این حرفها میزند. معلوم نیست که اگر به فکر آبروی خودش نیست، چرا با آبروی سایتهای "وزارت شایعه شکنجه" بازی میکند. چرا به این ترتیب میخواهد نشان بدهد که آن "گروهک تروریستی" هنوز سرپا ایستاده و تمام نشده.
در همین حال سایت"ایران دیده بان" که دوست و دشمن رژیم بر بیطرف بودن و عدم وابستگی اش به "وزارت شایعه شکنجه" اذعان دارند در مطبی با عنوان "یک کارشناس اتمی ادعای مجاهدین را بی اساس دانست" از قول خبرگزاری ایرنا نوشته است:
"دیوید آلبرایت" كارشناس اتمی ادعاهای تازه سازمان مجاهدین را مبنی بر اینكه تهران برای ساخت سلاح‌های اتمی تلاش می‌كند بی‌اساس دانست.
...... این كارشناس اتمی درباره ادعای مجاهدین مبنی بر دومین سایت تحقیقاتی ایران كه در آن بمب اتمی و موشك ساخته می‌شود، گفت: وی هیچ اطلاعی در این باره ندارد. .....این كارشناس رشته فیزیك كه سالهاست برنامه‌های اتمی ایران را تحلیل می‌كند، با ابراز تردید نسبت به ادعاهای مجاهدین درباره برنامه‌های هسته‌ای ایران افزود: این افراد دائما ادعاهای خود را تغییر می‌دهند. البته این نوشته بخودی خود آنقدر مستدل و با حال است که نیازی به تعریف و تمجید و تایید و تفسیر و حمایت ندارد. اما خوب چون ممکن است یکوقت عوام الناس این نوشته را بخوانند و با چیزهایی که در سایتهای دیگر از قول مقامات رژیم آمده مقایسه کنند و خدای نکرده یک تناقضاتی پیدا کنند و توی دلشان چندتا فحش نثار دست اندرکاران سایت "ایران دیده بان" و رئیس کل "وزارت شایعه شکنجه"، یعنی آخوند اژه ای ( که علاقه وافری به کله پاچه آدم دارد و مخصوصا گوش و بناگوش و پاچه را خیلی دوست دارد) بکنند، بنده تصمیم گرفتم در حمایت از این سایت محترم یک مصاحبه ای با جناب استاد دکتر ثقه الاسلام اصدق الواعظین کارشناس امور هسته ای و بمب و اقتصاد و جراحی پلاستیک و اینجور چیزا بکنم تا هرچه بیشتر معلوم شود که افشاگریهای شورای ملی مقاومت اصولا هیچ نقشی در این "مخمصه ی اتمی" که ملاها گرفتارش شده اند نداشته است. این جناب دکتر ثقه الاسلام از آن روضه خوانهای زمان شاه است که حالا ترقی کرده و شده استاد دکتر ثقه الاسلام والمسلمین و برو بیایی دارد. آن زمان تخصصش فقط روضه های دو تومانی و پنج تومانی بود اما حالا در چندین زمینه هم تخصص پیدا کرده.
میگویم جناب استاد لطفا ابتدا قدری در خصوص تخصص و سابقه خودتان در زمینه هسته ای و اتمی توضیح بفرمایید
میگوید: مرد حسابی، مومن مسجد ندیده، حالا که نوبت به ما رسید باید سابقه و مدرک رو کنیم و ثابت کنیم که تخصص ما در زمینه هسته ای و اتمی مورد قبول اساتید فن است؟ چطور آن سایت "ایران چی چی" که نام بردید، از آن آقای "آل برایت" نپرسیده که از کجا آمده و از کی کارشناس اتمی شده.
میگویم: جناب مستطاب دکتر اصدق الواعظین، اولا که "آل برایت" نیست و "آلبرایت" است. طرف از کشورهای عربی نبوده و بلکه اهل بلاد غرب است.
میگوید: ببخشید آقا سود تفاوت شد. من فکر کردم طرف از خانواده "برایت" و از حزب الهی های لبنان است.
میگویم: ایراد ندارد. اما در راستای استخواندار شدن این مصاحبه لازم است جنابعالی قدری در باره سابقه ی هسته ای خودتان بفرمایید.
میگوید: همینقدر خدمت شما و خوانندگانتان عرض کنم که بنده در سن دوازده سالگی در یک جنگ هسته ای شرکت کرده و با هسته ی هلو به چشم پسر همسایه زده و او را برای مدتی یک چشمی کردم. در دوران نوجوانی و طلبگی هم در مسجد امیرالمومنین که کمتر از ده فرسخ با مرکز تحقیقات اتمبی امیرآباد تهران فاصله دارد بارها روضه و پا منبری خواندم و به همین دلیل هم یک بار از سوی دفتر امام به عنوان کارشناس مسائل اتمبی برای حل و فصل مشکلات ایدئولوجیک سازمان انرژی اتمبی مامور شدم. خدمت شما عرض کنم که در دوران..
حرفش را قطع کرده و میگویم: بس است استاد بس است. به قول شاعر در خانه اگر کس است یک حرف بس است. بنده به تخصص شما ایمان آوردم. حالا بفرمایید که نظر شما در مورد این افشاگریهای شورای ملی مقاومت چیست؟ آیا این حرفهایی که زده اند درست است؟
میگوید: اولا آقا اینها چندسال پیش آمدند گفتند که رژیم جمهوری اسلامی هجده سال است دارد فعالیت هسته ای میکند برای اینکه بمب و از اینجور چیزای اتمبی بسازد. این البته کار درستی نبود. میگذاشتند هجده سال دیگر هم بگذرد و نظام الهی ما چندتایی از این بمبهای اتمبی بسازد و اینور و اونور بر سر کفار بریزد. دنیا که به آخر نمیرسید. بالاخره یکجوری کارشناسانی نظیر همین آقای "آل برایت" از نشانه های روی بمبها می فهمیدند که ساخت جمهوری اسلامی بوده اند و باب مذاکره را با ما باز میکردند. ثانیا بنده با استفاده از علوم قدیمه نظیر علم جفر و رمل و اضطرلاب فهمیدم که همانطور که آن آقای "آل برایت" فرموده است این حرفهای مجاهدین تکراری است. دفعه قبل و قبل تر و حتی سال 2004 هم همین حرفها را میزدند. یک بند و بطور خسته کننده ای تکرار میکنند که رژیم جمهوری اسلامی دارد بمب هسته ای می سازد.
میگویم: ولی آقای البرادعی هم در گزارشش گفته که:
«تا زمانی که آژانس پاسخ روشنی را به سوال های خود در اين باره دريافت نکرده باشد و ايران نيز با اجرای پروتکل الحاقی به آژانس اجازه بازرسی های سر زده را نداده باشد، آژانس نمی تواند با اطمينان بگويد که ماهيت برنامه هسته ای ايران مسالمت آميز است.»
میگوید: کدام البرادعی این را گفته؟
میگویم: مگر چندتا البرادعی داریم استاد دکتر اصدق؟ همان البرادعی که رئیس آژانس انرژی اتمی است. همان که انگلیسی را با لحجه عربی حرف میزند.
میگوید: آهان. برادر البرادعی را میگویی. البته مهم نیست که او چه گفته و یا میگوید. ایشان بعضی اوقات مجبور است رعایت ظاهر را بکند. مهم این است که جناب آقای پاسدار جليلي دبیر شورای امنیت ملی در یک كنفرانس مطبوعاتي فرموده است: « با گزارش آژانس حقانيت جمهوري اسلامي ايران اثبات شد» و «من اين موفقيت را به آحاد ملت تبريك عرض مي كنم».
میگویم: جناب استاد اصدق الواعظین عزیز نظرتان در مورد اینکه مجاهدین و شورای ملی مقاومت نقشی در این مخمصه هسته ای رژیم ندارند و فعالیتهاشان بیفایده است چیست؟
میگوید: از شما چه پنهان که بنده هم تا همین دیروز که آقای دکتر احمدی نژاد در تلویزیون ظاهر شد و آن حرفها را زد فکر میکردم مجاهدین و شورا خیلی وقت است تمام شده اند و عددی نیستند که بخواهند برای رژیم قدر قدرت جمهوری اسلامی مشکل سازی بکنند و یا مانع از ساختن سلاح هسته ای بشوند. اما بعد از شنیدن آن سخنان کمی نگران شدم. اما فکر می کنم که ممکن است آقای دکتر حالش خوب نبوده وقتی این حرفها را زده.
میگویم: کدام حرفها را میفرمایید استاد؟
میگوید: مجري تلویزیون از آقاي دكتر می پرسد که "چي شد كه الان ما در بحث هسته‌يي به اينجا رسيديم بهرحال اين يك فرآيند و يك پروسه‌اي بوده، ناگفته‌اي داريد؟ از آن روزهايي كه گذشت". آقای دکتر احمدی نژاد در پاسخ میفرمایند "نا گفته البته فراوان است كه خب ملاحظاتي كه ملت ايران مي‌دانند من نمي‌توانم همه‌اش را بگويم اما اجازه بدهيد يك نگاهي به فرآيند بياندازيم. موضوع هسته‌يي تقريباً به شكل جديدش، يعني اين ماجرا از تير 81 شروع شد، يك گروهي از منافقين آمدند يك گزارشهايي منتشر كردند از نطنز و اراك و اين حرفها، حساسيت درست شد آژانس وارد شد بعد قعطنامه‌هاي شوراي حكام پي در پي، پي در پي، و .."
میگویم: استاد جان پس معلوم میشود که مجاهدین آنقدر که میگویید کم اهمیت هم نیستند.
میگوید: بنده هم گیج شده ام آقا. ما بیست سی سال است میگوییم اینها تمام شدند و چه و چه شدند. حالا این آقای احمدی نژاد این حرفها را زده. بنده باید از ولی فقیه کسب تکلیف کنم که بالاخره اینها تمام شدند یا هنوز هستند.
میگویم: استاد جان نظرتان را در باره قطعنامه سوم بفرمایید. اگر تصویب بشود تاثیری دارد یا بیخودی است.
میگوید: اینهایی که میگویند این قطعنامه ها مشکلات اقتصادی درست میکند معلوم است که از علم اقتصاد بی اطلاعند. شما دقت کنید که ما در حال حاضر برخلاف کشورهای استعماری، علیرغم گران شدن قیمت ها، دچار هیچگونه تورمی نیستیم.
میگویم: ولی اخیرا ریيس کل بانک مرکزی ايران گفته است " زمانی که هدف گذاری کشور بر مبنای نرخ تورم ۸ درصدی قرار گرفته، رسيدن به تورم ۲۰ درصدی نگران کننده است".
میگوید: خوب بیخود گفته است. وقتی آدمهای نادان و بی تخصص حرف می زنند همین است دیگر. شما باید ببینید ولی فقیه و امام جمعه و حاج محمود آقا چه میگویند. نظر شما را می اندازم به گفته های ایشان در گفتگو با تلویزیون. جناب آقای احمدی نژاد، رييس جمهوری اسلامی ايران، ۲۵ آذر ماه گذشته، در يک برنامه تلويزيونی دلايل و عوامل افزايش تورم را اعلام کرده. به گزارش خبرگزاری ايسنا، ایشان در بخشی از سخنان خود گفته بود: «از جمله عوامل ديگر (تورم)، تحريک های تورمی و تورم انتظاری و انتظار تورمی است و جنگ رواني هايی که به نظر من سازمان يافته است و دائما تکرار مي شود.»
میگویم: دکتر اصدق جان دیگه داری وارد بحثهای خیلی تخصصی میشی که نه من و نه خوانندگان توان فهمش را نداریم. اگر دوست دارید یک توضیحی بدهید. وگرنه که خدا حافظی کنیم.
میگوید: مختصرا توضیح بدهم منظور ایشان این است که تورم در انتظار تکرار میشود و سازمان در این قضیه با جنگ روانی متورم میشود و باید انتظار توطئه استکبار جهانی را از نظر تکرار تورمی داشت. اما دعای خیر ولی فقیه باعث شده که گرانی ربطی به تورم نداشته باشد.
میگویم: من هنوز هم چیز زیادی نفهمیدم. میشود کمی بیشتر توضیح بدهید؟
میگوید: توضیح بیشترش را از همان سایت "ایران ملا دیده بان چی چی" بخواهید. آنها حتما تخصص بیشتری در اقتصاد دارند.
میگویم: حقیقتا سخنان روشنگرانه ای گفتی. حلالت باشد آن پنج تومانی هایی که شبهای جمعه از بابت روضه های پرشورت از مومنین میگرفتی.

وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 2


5 مارچ 2008
مصاحبه رادیو بی بی سی با استاد اصدق الواعظین

" شورای امنیت این قطعنامه را مثل یک گلوله ای شلیک کرده است به خودش و خوب اگر گلوله به جای بدش بخورد که می میرد. ولی مع الاسف نمیخورد. اما ممکن است که گلوله به لمبر باسنش بخورد و یا مثلا به شانه اش بخورد که در آن صورت اعتبارش زخمی میشود و ممکن است در اثر خونریزی و یا درد و اینجور چیزها دیگر نتواند بنشیند و جلسه تشکیل بدهد و خلاصه اعتبارش همه از بین میرود
."
گوینده: شنوندگان عزیز رادیو بی بی سی بخش فارسی، همانطور که اطلاع دارید‌شوراي امنيت ‏سازمان ملل متحد با اكثريت قاطع سومین قطعنامه را عليه ايران تصويب كرد. خبرگزاري فرانسه با ‏اعلام اين خبر يادآور شد كه قطعنامه 1803 شورای امنیت همانند دو قطعنامه قبلی "براساس فصل هفتم ‏منشور سازمان ملل متحد" به تصویب رسیده و "الزام آور" است. در رابطه با تاثیرات و اهمیت این قطعنامه مصاحبه ای داریم با حضرت آیت اله دکتر استاد اصدق الواعظین، کارشناس مسائل هسته ای و موشکهای بالستیک و هواپیماهای بدون سرنشین و روابط بین الملل و کشاورزی قطره ای و غیره که برای انجام چک آپ پزشکی به لندن تشریف آوردن.
حضرت آیت اله الاسلام و المسلمین استاد دکتر اصدق الواعظین از شرکت شما....
اصدق: صبر کن مومن. صبرکن. آیت اله الاسلام و المسلمین یعنی چه؟ همان آیت اله استاد دکتر بفرمایید کافی است.
گوینده: می بخشید استاد دکتر اصدق الواعظین. خدمت شما عرض کنم که همانطور که اطلاع دارید سازمان مجاهدین هم سابقه تروریسم دارد و هم اینکه در عراق کردها را و همچنین شیعیان را و حتی بسیاری از اعضای خودش را کشته. بنابراین خواهش میکنم خودتون را برای شنوندگان ما معرفی کنید و در باره تخصص اتمی و امور اقتصادی و مسائل بین المللی خودتون بفرمایید.
اصدق: بله. اولا که بسمه تعالی. شما هم فراموش کردید که بفرمایید بسمه تعالی. ثانیا بنده در دوران شاه خائن در برخی شهرهای غرب ایران روضه میخوندم و تخصصم در روضه های حضرت قاسم و دوطفلان مسلم بود. البته همان موقع ما یک سوابق مبارزاتی هم داشتیم که ساواک در واقع مانع کار مبارزاتی ما بود. یادم میاید یک بار رئیس شهربانی ساواک از من خواست که شب جمعه به خانه شان بروم. وقتی رفتم خانمش گفت که آقا لطفا یک روضه حضرت قاسم بخوانید. خوب ماهم آن زمان جوان بودیم و تحت تاثیر مبارزات امام بودیم و سر پرشوری هم داشتیم. این بود که بدون اینکه به عواقب کار فکر کنیم دل را به دریا زدیم و بجای روضه حضرت قاسم، یک فصل روضه دوطفلان مسلم خواندیم و در پایان روضه هم سه بار بلند گفتیم لعنت بر یزید. میدانید که البته منظور شاه خائن بود. خانم صاحبخانه هم بدون آنکه به روی خودش بیاورد یک پنج تومانی به ما داد. فردایش ما را به شهربانی ساواک که همان شهربانی بود احضار کردند و رئیس ساواک یک نگاه چپی به ما کرد و گفت فلانی فکر نکن که ما فرق بین روضه حضرت قاسم و دو طفلان مسلم را نمیدانیم. از این به بعد وقتی روضه میخوانی باید در پایان روضه به جان اعلیحضرت هم دعا کنی. یک بار بیشتر هم لازم نیست که بر یزید لعنت بفرستی. بنده هم از باب تقیه گفتم باشد چشم. اما همیشه بعد یک دعای آبکی به اعلیحضرت خائن، همان سه بار لعنت بر یزید را میگفتم. بعد از انقلاب هم که خوب به خاطر فعالیتهایی که کردیم در زمینه های مختلف متخصص شدیم و به همراه برخی از برادران روحانی و پاسدار دکتر شدیم و بحمداله استاد دانشگاه هم شده ایم و قرار است به زودی انشاءاله رئیس یکی از دانشگاه های معتبر بشویم.
گوینده: بله. واقعا مردم ایران خوشبختی و آزادی و رفاه خودشون را مرهون مبارزات شما هستند. با توجه به تخصص شما در زمینه مسائل هسته ای اولین سوالم از شما استاد دکتر این است که به نظر شما چطور شد که این قطعنامه صادر شد. زیرا که مسئولان جمهوری اسلامی تبليغات گسترده ای در مورد پایان یافتن "پرونده هسته ای ايران" کردند و ‏جشن های پیروزی هسته ای در مساجد و توسط بسیجیان برگزارشد. اما متاسفانه ‌شوراي امنيت ‏سازمان ملل متحد با "اكثريت قاطع" سومین قطعنامه را عليه ايران تصويب كرد.
اصدق: ببینم برادر شما مگر از وابستگان برادرمون جک اضطراب نیستید؟
گوینده: نخیر حاج آقا بنده اصلا ایرانیم. متاسفانه در حال حاضر خیلی مذهبی نیستم. چطور مگه؟
اصدق: هیچی مومن. آخه برادرا گفتن که شما خودی هستید. عرض کنم که بنده تعجب می کنم که چرا شما در مورد اون جشنها اشتباه می فرمایید. اون جشنها مربوط به نیمه شعبان و تولد حضرت مهدی بود برادر. ربطی به پیروزی هسته ای نداشت. گول تبلیغات دشمن را نباید خورد.
گوینده: ولی استاد میگویند که الان ماه صفره. حالا کو تا ماه شعبان.
اصدق: اولا بیخود میگویند. اینها هم تبلیغات استکبار جهاینه. ثانیا خوب ماه صفر باشه. امسال هم مع الاسف ماه شعبان افتاده به صفر. مثل وقتی که ماه محرم می افته به ماه رمضان. خاطرتون نیست که همین ده سال پیش محرم افتاده بود به رمضان و مومنین با زبان تشنه عزاداری میکردند.
گوینده: ببخشید استاد حواسم نبود. عرض کنم که تقریبا ده روز پیش بود که سایت شرافتمندی به اسم "ایران دیدبان" که هیچ رابطه ای با وزارت اطلاعات و بازجویی و شکنجه و تیر خلاص و قتل عام زندانیان بیگناه ندارد و همیشه به خاطر علاقه ای که به حق و حقیقت دارد بیشترین تلاشش را می کند که کسانی مثل بنده و سایر هموطنان ساده دل گول سازمان مجاهدین که یک سازمان تروریستی است و اعضای خودش را شکنجه می کند و شورای ملی مقاومت هم بازوی سیاسی سازمان مجاهدین است را نخوریم نوشت که:
"روز جمعه 22 فوریه "دكتر محمد البرادعی" دبیركل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش خود دربارهی فعالیتهای هستهای ایران را ارایه نمود
اساس صدور این گزارش شفافسازی دربارهی سؤالات و ابهامات فنی آژانس و همچنین موارد مشكوك فعالیتهای هستهای ایران بود كه با ارایهی آن، 3 مورد مهم این ابهامات راستیآزمایی شده و پاك بودن فعالیتهای ایران را اثبات كرد. ... گزارش آژانس یك پیروزی برای ملت ایران است و علیرغم آنكه از سوی دشمنان ایران تلاش میشود سؤالات فنی موجود در این گزارش بهعنوان نكات منفی نمایش داده شود...."

اصدق: ببین برادر جان؛ اگر این سایت ربطی به وزارت اطلاعات ندارد بنده نمیتوانم به سوالات شما در مورد آن جواب بدم. حالا سوال شما چی بود؟ اصلا بفرمایید نظر این برادران در مورد قتلهای موسوم به قتلهای زنجیره ای و بقیه قضایای مربوط به وزارت اطلاعات چیست؟

گوینده: هیچی حاج آقا. اینا کاملا بیطرفن. اصلا وارد بحثش نمیشن. درسش هم همینه. کارای وزارت اطلاعات به خودشون مربوطه.

اصدق: خوب. خوب. حالا سوالتان را بپرسید. سوالتان چیه؟

گوینده: هیچ حضرت آیت اله. میخواستم بپرسم که چطور است که چنین سایت محترمی بعد از تصویب قطعنامه خودش را نباخته و با روحیه ای بالا از این صحبت کرده که این قطعنامه مهم نیست. از جمله نوشته که:
"در جریان تصویب همین قطعنامه آنچه توجه جهانیان را بهخود جلب كرد اقدام روسیه و چین دربارهی قراردادهای كلان در حوزهی نفت و گاز با ایران بود." و "سفیر روسیه در سازمان ملل متحد توضیح داد كه: روسیه تنها از تحریمهایی اقتصادی علیه ایران حمایت خواهد کرد که هدف از آنها جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی باشد. این قطعنامه در صورت تصویب بر روابط عادی تجاری ایران اثر نخواهد گذاشت و تحریم تنها شامل آن بخش از مؤسسات و شرکتهای ایرانی خواهد شد که فعالیتشان مغایر با قطعنامه های پیشین شورای امنیت در زمینه محدود ساختن فعالیت اتمی ایران باشد. ».

اصدق: مومن باید عرض کنم که از این حرفها بنده اینگونه می فهمم که شما در اشتباهید و این برادران از وزارت اطلاعات هستند ولی خودشان را به کوچه علی چپ زده اند. بنابراین سوال شما چی بود؟ شاید منظور شما این است که چرا برادران وزارت اطلاعات هم مثل ما از رو نمی روند و کم نمی آورند؟

گوینده: بنده هیچگاه چنین جسارتی در حق برادران وزارت اطلاعات نمیکنم. اصولا شورای ملی مقاومت بازوی سیاسی مجاهدین است و مجاهدین در عراق اعضای خودشان را زندانی و شکنجه می کنند. اما به گفته خبرگزاریها:
"در حالی که ايران تصويب قطعنامه تازه شورای امنيت عليه اين کشور را محکوم کرده است، روسيه از تهران خواسته است که با توقف فعاليت های حساس هسته ای قطعنامه تازه شورای امنيت را اجرا کند. وزارت امورخارجه روسيه روز سه شنبه در بيانيه ای اعلام کرد:اين قطعنامه حاوی يک «پيام جدی سياسی» به تهران است تا خواست جامعه بین المللی را اچرا کند."
نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
اصدق: نظر روحانیت هم همان نظر حاج محمود آقاست که در واقع همان نظر رهبر معظم است. همانطور که حاج دکتر محمود آقا در مورد این قطعنامه فرمودند:
:«هر قطعنامه جديد عليه برنامه هسته‌ای صلح آميز و قانونی ايران، شليکی به شورای امنيت به عنوان بنيان سازمان ملل است و با اين اقدام ديگر اعتباری برای شورای امنيت باقی نمی ماند.»
یعنی شورای امنیت این قطعنامه را مثل یک گلوله ای شلیک کرده است به خودش و خوب اگر گلوله به جای بدش بخورد که می میرد. ولی مع الاسف نمیخورد. اما ممکن است که گلوله به لمبر باسنش بخورد و یا مثلا به شانه اش بخورد که در آن صورت اعتبارش زخمی میشود و ممکن است در اثر خونریزی و یا درد و اینجور چیزها دیگر نتواند بنشیند و جلسه تشکیل بدهد و خلاصه اعتبارش همه از بین میرود. چون شورایی که نتواند بنشیند و هی بخواهد دراز بکشد، مثل کسی که بواسیرش را عمل کرده، که اعتباری ندارد. حالا این شورای مقاومت که گفتید کی هست که اعضای مجاهدین را در عراق با کردهای زندانی شکنجه کرده است؟

گوینده: به نظر بنده اینها اصولا آنقدر اعتباری ندارند که ما در باره شان حرف بزنیم. اجازه بدهید به مصاحبه خودمان ادامه بدهیم . حضرت آیت اله همانطور که حتما شنیده اید پيش از اين و بدنبال تصویب دو قطعنامه قبلی، بسیاری از بانک ها و موسسات مالی بین المللی روابط ‏خود را با رژیم تهران قطع کرده و یا بطرز چشمگیری کاهش داده بودند. همچنین شرکتهای بزرگ نفتی ‏از انعقاد قراردادهای مهم با جمهوری اسلامی اعلام انصراف کرده اند. حجم معاملات تجاری ‏کشورهای بزرگ اروپايی نظیر آلمان با جمهوری اسلامی نیز طی 18 ماه گذشته "بطرز قابل توجهی" ‏کاهش یافته است. حال سوال اساسی این است که چگونه میتوان تلاشهای لابی های مجاهدین را برای بیرون آوردن اسم اونها از لیست تروریستی خنثی کرد؟ البته به نظر بنده شما می بایستی از این کسانی که از اینها جدا شده اند بیشتر استفاده کنید و امکانات بیشتری در اختیارشون بگذارید و خوب ماهم کمک می کنیم تا مجاهدین در واقع نتوانند به اهدافشون برسند.

اصدق: عرض کنم که این حرفها همه اش شایعات استکبار است. مطابق گفته ی حاج دکتر محمود آقا این قطعنامه ها ورق پاره ای بیشتر نیستند. اگر اروپا با ما معامله نکند چشمش کور، چین و روسیه هستند. اونها هم که نباشند چشمشان کور، آلمان و انگلیس هستند. اینها هم که نباشند چشمشان کور، شوروی سابق که هنوز هست و همانطور که به شاه خائن ذوب آهن داد به ماهم همه چیز میده. به علاوه ما که برای خربزه انقلاب نکردیم که حالا محتاج استکبار باشیم.

گوینده: ولی جناب استاد اولا که چین و روسیه هم به قطعنامه رای موافق دادند و ثانیا آلمان و انگلیس هم جزو کشورهای اصلی اروپا هستند. شوروی سابق هم که خدا رحمتش کند.

اصدق: چه کسی اینها را گفته مومن؟ اولا بنده متخصص امور بین الملل هستم یا شما؟ بنده در دوران انقلاب اقلا ده بار به دعوت انجمن اسلامی وزارت خارجه در آنجا روضه خواندم و بعدش هم سخنانی گفتم. جمهوری الهی ما هیچگاه نپذیرفته است که آلمان و انگلیس جزو اروپا باشند. اینها توطئه ی استکبار جهانی است. از اینها گذشته روحانیت در این سی سال حکومت توانسته است ایران را از بسیاری جهات خودکفا کند. ما در زمان شاه خائن حتی یک سوزن به این کوچیکی هم نمیتوانستیم درست کنیم. اما حالا به همت روحانیت مبارز دسته بیل میسازیم هرکدام دو متر. موشکهایی شبیه موشکهای کره شمالی و چین میسازیم که ده ها هزار کیلو متر برد دارند. ما به استکبار نیازی نداریم.

گوینده: ولی حضرت استاد آیت اله بفرمائید که دولت جمهوری اسلامی اگر با بیرون قطع رابطه کند بنزین را از کجا میخرد؟

اصدق: شما از شرایط داخل ایران بی خبر هستید و تبلیغات استکبار روی آستین شما هم اثر گذاشته. مگر شما اینجا بنزینتان را از اروپا و یا انگلیس و آلمان میخرید؟ شما اینجا بنزینتون را از پمپ بنزین می خرید. خوب ماهم مجبور نیستیم که بنزینمون را از خارج بخریم. ماهم میرویم پمپ بنزین خیابان ولی عصر و باکمان را پر بنزین میکنیم. والسلام و علیکم و رحمت اله.

گوینده: از حضورتان در این برنامه بسیار سپاسگذارم.

وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/







ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 3


سیزدهم فروردین 1387

نامه ای به سردار زارع
از استاد دکتر آیت اله اصدق الواعظین

"یادش بخیر حتی در زمان طاغوت یک بار که من یک ضعیفه ای را برای یک مومن عقد کرده بودم به من اتهام زدند که آن زن شوهر داشته و چرا این کار را کرده ام. البته من میدانستم آن ضعیفه شوهر داشت ولی خوب سر پرشوری داشتیم و تحت تاثیر مبارزات حضرت امام، گاهی از این کارها میکردیم."


برادر همرزم حزب اللهی
سردار زارع، دامه حرکاته

السلام علیکم و علی ازواجکم جمیعا.
برادر جان قبل از هرچیز میخواستم به تو اطمینان بدهم که ما روحانیت دانشگاهی و مبارز پشت سر شما ایستاده ایم. آنچه شما کرده ای فقط خدمت به امام راحل و ولی فقیه بوده است. ما آنهمه از صیغه و لزوم و منافع آن برای جامعه گفته ایم و حالا که یک سردار حزب اللهی؛ که عمری را در مبارزه با فساد گذرانده، برای سلامت جامعه اقدام به صیغه ی تعدادی ضعیفه کرده اینطور عده ای جیغ و داد راه انداخته اند. آنچه شما کرده ای یک ذره هم از توضیح المسائل امام راحل عدول نکرده ای. شما کاری را کرده ای که بارها آقای رفسنجانی در نماز جمعه در مورد آن بحث کرده و سفارش کرده که همه بکنند. به کسی چه مربوط که شما در رابطه با عیالات شرعی خودت دست به چه ابتکارات و نوآوری هایی می زنی و چگونه "نماز جماعت" برگزار میکنی. آیا این گناه است که شما ذهن خلاقی داری؟ حالا اگر یک عده از خدا بیخبر از داخل حرم شما عکس و فیلم گرفته اند، آنها هستند که باید محاکمه و تعزیر بشوند. باید دست راست و پای چپشان "من خلاف" بریده بشود. من خودم دوسه بار مورد چنین اتهاماتی قرار گرفته ام و بخوبی طعم تلخش را میشناسم. اما چون خودم حاکم شرع بودم بخوبی توانستم خودم را تبرئه و حسودان را کنف بکنم.
یادش بخیر حتی در زمان طاغوت یک بار که من یک ضعیفه ای را برای یک مومن عقد کرده بودم به من اتهام زدند که آن زن شوهر داشته و چرا این کار را کرده ام. البته من میدانستم آن ضعیفه شوهر داشت ولی خوب سر پرشوری داشتیم و تحت تاثیر مبارزات حضرت امام گاهی از این کارها میکردیم. کار به دادگاه کشید. رئیس دادگاه طاغوتی با آن چشمانش به من چپ چپ نگاه کرد و گفت مردک به چه جراتی زن شوهر دار را برای مرد دیگری عقد کرده ای؟ و من هم که سر پرشوری داشتم و به خاطر مبارزه با طاغوت و از بابت تقیه گفتم قربان غلط کردم. من زن و بچه دارم. به من رحم کنید و عفو بفرمایید و آن نامرد ضد انقلاب که میخواست مرا به زندان بیندازد با پا در میانی سایر علما و کسب رضایت شاکی مرا بخشید. اما من که ذاتا یک روحانی مبارز بودم وقتی به خانه رسیدم در دفترچه خاطراتم نوشتم که "ای نامردها، زن شوهر دار که سهل است من فیل را هم عقد میکنم." هرچند که در دوران انقلاب و دوران کاندیداتوری من برای مجلس اول، منافقین سند درآوردند که آن دفترچه قلابی است و من آنرا بعد از پیروزی انقلاب درست کرده ام اما ما پیرو خط امام بودیم و انقلابی تر از آن بودیم که با این حرفها جا بزنیم. و شما هم فرزندان خلف ما هستید و با همت شماست که این مملکت از شر مفسدین خلاص شده و ریشه فساد در آن کنده شده. البته من بعد از انقلاب حساب آن رئیس دادگاه نامرد را رسیدم و دستور اخراج و پاکسازیش را دادم و بعدها هم حکم تعزیر و اعدام تعدادی از منافقین را صادر کردم.
حالا اینها دیده اند که نمیتوانند با روحانیت و علما در بیفتند، دور از چشم دوست و همکار و همراه شما؛ قاضی مبارز مرتضوی، به سراغ شما آمده اند. کارهای دیگری هم که به شما نسبت داده اند همه از روی حسادت بوده. وگرنه بر اساس سوابق موجود هیچکدام از برادران و سرداران به اندازه شما در مبارزه با بدحجابی و فساد و در خدمت به روحانیت دانشمند و مبارز زحمت نکشیده. و امروز اگر می بینیم ریشه فساد مانده از دوران طاغوت در این مملکت خشکیده، همه را مرهون زحمات روحانیت دانشگاهی و شما سرداران مبارز و امثال قاضی مرتضوی هستیم.
اما ای برادر کجایی که ببینی مردم بی دین و ایمان برای مراسم طاغوتی سیزده بدر چه سر و صدایی راه انداختند. به این مردم اگر رو بدهی میخواهند عید مذهبی نوروز را هم به یک عید ملی و غیر مذهبی تبدیل کنند. با این کارها عذاب الهی؛ از قبیل سیل و زلزله و گرانی و بیکاری و اعتیاد دامن این مملکت را خواهد گرفت. کجایی که بیایی و با آن شم ضد طاغوتی ات این روز سیزده بدر را هم به یک مراسم عبادی سیاسی تبدیل کنی. اگر امثال تو نباشند معلوم نیست چه بر سر حکومت ما می آید. ای کاش بودی و این روز را به روز دعای باران تبدیل میکردی. مردم را به صحرا می بردیم و ما علما هم می آمدیم و همه با هم برای آمدن باران و در برخی شهر ها برای نیامدن سیل دعا میکردیم و بعد هم سفره ی نذری می انداختند و مثل روزها عزاداری، مومنین و علما دلی از عزا در میاوردند. یا از آن هم بهتر، این روز را روز دعا برای دفع گرانی میکردید. حتما خبر دارید که مقام معظم ولایت فقیه توی دهان برادر سردار دکتر احمدی نژاد زده و فرمودند که در مملکت هم گرانی وجود دارد و هم تورم و باید برای آن فکر دراز مدت کرد. خوب چه فکری دراز مدت تر از اینکه هرسال همه ی مردم در روز سیزده فروردین به صحرا بروند و برای دفع گرانی دعا کنند. مسائل مردم و مملکت را ما علما باید حل کنیم.
خلاصه اینکه سردار جان از وقتی حسودان ترا به جرم اجرای دستورات امام راحل از دور مبارزات خارج کرده اند، اوضاع مملکت خراب شده و بدحجابی خیلی زیاد شده و زنان فاسده با خیال راحت و بدون رعایت مسائل شرعی و بجا آوردن مراسم صیغه، خود فروشی می کنند. شاید هم چاره ای نداشته باشیم که از همه ی سرداران هم بخواهیم که بیش از پیش به راه و روش شما ادامه بدهند وگرنه فساد مملکت را خواهد گرفت. مطمئن باشید که ما علما حتما با مقام معظم ولایت فقیه صحبت خواهیم کرد که شما را با ترفیع درجه به خدمت مجدد بخواند. مگر این کار را در مورد سردار مظلوم، فرهاد جان نظری؛ که در زمان وقوع حادثه 18 تیر 78 فرماندهی انتظامی تهران را بر عهده داشت و به او اتهام دانشجو کشی زده بودند نکردیم؟ در حالی که او با خلوص نیت و با تعظیم به روح ائمه اطهار دستور داده بود که دانشجویان خاطی و ضد انقلاب را از پنجره به حیاط پرتاب کنند. او هم مثل شما کاری جز حفظ نظام و انجام دستورات ولایت فقیه نکرده بود. ما اهل کوفه نیستیم زارع تنها بماند.
والسلام علیکم و علی اربابکم.
دکتر آیت اله اصدق الواعظین. رئیس آینده دانشگاه تهران.

وبلاگ نوشته های حسین پویا:
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شمره 3




8 آوریل 2008


پیام نوروزی آقای رجوی و پاسخ وزارت اطلاعات

" این احمق ها چرا اسم چیزشان (منظورش سایتشان است) را گذاشته اند "ایران دیدبان"؟ حقوقشان و مخارج چیزشان را از بیت المال و کیسه ولی فقیه میگیرند و آنوقت سنگ "ایران" را به سینه میزنند. چه غلطهای زیادی. شکر خورده اند. ما ملاها از کی تا حالا "اسلام" را ول کرده و ایرانی و وطن پرست شده ایم؟"


استاد دکتر آیت اله اصدق الواعظین خودش را یک آخوند و یا به قول خودش یک ملای مدره معرفی میکند. او که مدارج روضه خوانی تا آیت اله شدن را به مدد هوش خداداد و حمایت مومنین متمول، در همان یکی دو سال اول انقلاب، چند پله یکی طی کرده، همواره تلاش می کند که در افواه عمومی به عنوان یک آخوند اصلاح طلب شناخته شود. به همین دلیل هم همواره دنبال این بوده که پست هایی را بگیرد که به نوعی با روشنفکران سر و کار داشته باشد. او با کمک دوستان و مریدانش در کمیته و سپاه، توانسته است همان سالهای اول انقلاب علاوه بر آیت اله شدن، دکتر هم بشود. همین داشتن درجه دکترا بوده که او را برای برعهده گرفتن ریاست یکی از دانشگاه ها، مورد اعتماد و توجه ولی فقیه کرده و در حال حاضر هم منتظر دریافت حکم ریاست دانشگاه تهران است. البته در این زمینه به ولی فقیه قول داده که اگر رئیس دانشگاه تهران بشود مسئله و مشکل حرکتهای دانشجویی را با همان روش سعید امامی چنان اصلاح طلبانه حل خواهد کرده که تا سالها دانشجویان علاقه ای به اینگونه حرکتها نداشته باشند.
استاد آیت اله اصدق اخیرا توسط یکی از مریدانش که یک بسیجی فارغ التحصیل دانشگاه است، امکان دسترسی و مطالعه برخی از نوشته های اینترنتی را پیدا کرده. شاید هم بزودی مریدانش او را صاحب سایت بکنند. از آنجایی که استاد مدتی است نگران اعتراضات داخلی مردم علیه نظام و مسئله سرنگون شدن نظام توسط مردم و یا نیروهای خارجی میباشد، مرید مربوطه، بخصوص او را در جریان فعالیتهای "فرهنگی" سایتهای وزارت اطلاعات و افاضات آنها در مورد مجاهدین قرار داده است. آخر هروقت حرف نیروهای مردمی و یا اعتراضات مردمی میشود او بی اختیار به یاد مجاهدین می افتد و بفهمی نفهمی کمی میترسد.
آخرین مطلبی که مرید دانشگاه دیده در اختیار استاد اصدق قرار داده است، پیام نوروزی آقای رجوی و پاسخ سایت وزارت اطلاعات (ایران دیدبان) به آن است. استاد با خواندن پاسخ سایت وزارت اطلاعات به پیام مذکور، خونش به جوش آمده و تصمیم دارد که نامه ای به وزیر اطلاعات نوشته و چندتا فحش آخوندی نثارش کند. آیت اله اصدق در همین رابطه به مریدش میگوید:
از آیت اله وزیر اطلاعات خواهم پرسید:
- اولا این احمق ها چرا اسم چیزشان (منظورش سایتشان است) را گذاشته اند "ایران دیدبان"؟ حقوقشان و مخارج چیزشان را از بیت المال و کیسه ولی فقیه میگیرند و آنوقت سنگ "ایران" را به سینه میزنند. چه غلطهای زیادی. شکر خورده اند. ما ملاها از کی تا حالا "اسلام" را ول کرده و ایران دوست و وطن پرست شده ایم؟ این حرفها به فرموده مرحوم امام طاغوتی است. اینها باید هرچه زودتر اسمشان را عوض کرده و بگذارند، مثلا، "ملا دیدبان" و یا "سیدعلی دیدبان" و یا "اژه ای دیدبان" و یا اصلا بهتر است به یاد "شهید بزرگوار" سعید امامی اسم سایت را بگذارند "امامی دیدبان".
- ثانیا این خناس های اتمی، همه ی نوشته های مهم آن پیام نوروزی را گذاشته اند و چسبیده اند به فرعیات. در همان ابتدای آن پیام از قول ولی فقیه و فرمانده سپاه آمده است که:
"در مهرماه 86 سركرده جديد سپاه پاسداران ارتجاع ، استراتژى جديد سپاه را در تركيب با بسيج ضدمردمى «مقابله با تهديدهاى داخلى» اعلام كرد «تا بتواند در برابر تهديدات سياسى، اجتماعى و امنيتى دشمنان، به درستى وارد عمل شود». پاسدار جعفرى گفت: «بنا به تشخيص رهبر جمهورى اسلامى، استراتژى سپاه با گذشته فرق کرده بدين ترتيب كه مأموريت اصلى سپاه در حال حاضر مقابله با تهديدهاى داخلى است و سپس در صورت تهديد نظامى خارجى، سپاه به كمک ارتش خواهد شتافت» (بى بى سى-7مهر86) .
سركرده سپاه آخوندها در سمنان هم با صراحت گفت : «احتمال عمليات ضربتى توسط آمريكا عليه جمهورى اسلامى وجود دارد اما تهديدات داخلى از هرگونه تهديد براى كشور خطرناكتر است» (خبرگزارى رژيم-16آبان86)."

آن احمقی که پاسخ این پیام را نوشته نفهمیده که براساس همین گفته های آن فرمانده سپاه، اگر حتی منافقین هم از بین رفته و تمام شده باشند، باز هم رهبر نظام هم مثل بنده و سایر علمای شاغل از تهدیدات داخلی ترسیده ایم و حتی مقام معظم ولی فقیه آنقدر ترسیده که ماموریت اصلی سپاه و بسیج را مقابله با همین تهدیدات قرار داده. آن احمقهای وزارتی، به جای آن مزخرفات و حرفهای نامربوط، میبایستی در پاسخشان از بیخ منکر همه ی این گفته ها میشدند. آنها باید به وضوح می نوشتند که اولا سردار جعفری نامی اصلا وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد زبانش لال است و نمیتواند حرف بزند و اصلا فرمانده سپاه نیست و اگر هم فرمانده سپاه باشد و زبانش هم لال نباشد اصلا این حرفها را نزده و منافقین دارند دروغ میگویند. باید بنویسند که بی بی سی هم دیگر آیت اله نیست و دروغ میگوید و خبرگزاری خود ما هم این حرف را نزده و اگر هم زده دروغ گفته. این است وظیفه ای که این احمقها باید انجام دهند و نه اینکه یک مشت مزخرف سر هم بندی کنند فقط برای اینکه جوابی داده باشند و پولی گرفته باشند. یادش بخیر مرحوم سعید جان امامی که با خلوص نیت کار میکرد و نه برای حقوق و پاداش. تا زنده بود خوب میدانست که چگونه باید پاسخ حرفها و نوشته های اینها و مخالفین دست به قلم را بدهد. آن مرحوم از ارکان اصلی نظام بود. آقا به او عشق عجیبی داشت. خدا لعنتشان کند آنهایی که او را سر به نیست کردند. در مقابله با دشمنان نظام آنچه را که ولی فقیه میگفت انجام میداد و چه خوب هم انجام میداد. اینها باید از او سرمشق بگیرند. این قلمها را باید دوباره زمین بگذارند و چیزها (شاید منظورش چماق ها و یا چاقوها باشد. اله اعلم) را بردارند. وگرنه معلوم نیست چه عاقبتی خواهیم داشت.

و مرید مربوطه در حالیکه قطره اشکی بر گونه اش راه افتاده میگوید:
- بله حاج آقا. سعید آقا مرد بزرگی بود. هم زبانش خوب کار میکرد و هم کله اش. چه کسی به فکرش میرسد که یک اتوبوس نویسنده را یکجا به دره بیندازد؟ حیف شد. قدرش را ندانستیم.

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 4



24 آوریل 2008

مصاحبه با دکتر اصدق الواعظین

"اینها همه از افتخارات نظام اتمی و از نتایج مبارزات بنده و سردار زارعی و "سربازان گمنام" در چیز "ایران دیدبان" است."

سوال:
حضرت آیت اله استاد دکتر اصدق الواعظین دامه حرکاته
جنابعالی در سالهای سلطنت محمدرضای خائن، مبارزات مهمی داشته اید. حتی شما را به ساواک هم برده اند و اگرچه شما بر اساس حکم انقلابی تقیه به آنها تعهد همکاری داده ولی همچنان به مبارزات خود ادامه داده اید. شما بدون ترس از زندان و شکنجه ساواک بارها برای همسر رئیس ساواک شهرتان، در ازاء گرفتن پنج تومان، بجای روضه دوطفلان، روضه حضرت سکینه خوانده اید. آفرین به این شهامت امام گونه. سابقه مبارزاتی شما البته از کسانی که سالها در زندان شاه بوده و شکنجه شده اند روشنتر و سابقه ای افتخار آمیز است. اگر روحانیونی امثال شما نبودند حالا کشور اسلامی ما به اینهمه پیشرفت در همه ی زمینه ها نرسیده بود. شما از افتخارات "اسلام" و علما و از نوابغی هستید که بدون رفتن به مدرسه و دانشگاه و حتی حوزه علمیه، دارای درجه آیت اللهی و دکترا هستید و بلیغ سخن می گویید و به زودی به مقام والای ریاست دانشگاه تهران خواهید رسید.
غرض از مزاحمت این است که علیرغم اینهمه پیشرفت در کشور اسلامی ما که به قول آقای احمدی نژاد ما الان در رهبری جهان نقش داریم و باید به فکر رفع مشکلات جهان باشیم، با اینحال گاهی آدم به مشکلات جزیی بر میخورد و در پیدا کردن دلیل آنها در میماند. مثلا اینکه یک زمانی وزارت اطلاعاتی ها پیرو دستورات و سنت حسنه امام خمینی بودند و مسئله مخالفین نظام و نویسندگان وابسته به استکبار را توسط "سربازان گمنام امام زمان" با استفاده از طناب و چاقو و غیره با سعه ی صدر اما بطور ریشه ای و زیر بنایی و ایدئولوژیک حل میکردند. اگر خاطرتان باشد حضرت امام در خرداد ماه سال 1358 در خصوص اینگونه نویسندگان فرمودند:
"...بعضی از نویسندگان ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یک کلمه اسلام به کار ببرند ولو برای اینکه مارا بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که با محمدرضا کردیم. برای اینکه توطئه در کار است و نه قضیه آزادی."
و این رهنمود امام سالها راهنمای عمل این برادران سرباز گمنام بود و با نویسندگان همان کاری را میکردند که با محمد رضای خائن کردند. البته محمدرضا در رفت اما برخی از نویسندگان خوشبختانه نتوانستند در بروند.
سوال این است که چرا حالا "امام" را فراموش کرده اند و سایتهای اینترنتی نظیر "ایران دیدبان" راه انداخته و اهل گفتگو و نقد و این چیزها شده اند؟ آیا نظر ولی فقیه فعلی در این زمینه با "امام" متفاوت است و یا این "سربازان گمنام" جدیدا ایدئولوژی شان نم کشیده؟

جواب:
شما میدانید که بنده در مبارزه با محمدرضای خائن تا آنجا پیش رفتم که یک زن شوهر دار را را گرفتن مبلغی ناچیز به عقد یک مرد دیگر درآوردم که داستان خودش را دارد و در فرصتهای مناسب بیشتر توضیح خواهم داد. اما در واقع اینطور نیست که نظرات ولی فقیه مسلمین خارج کشور با نظرات امام که ولی فقیه همه ی مسلمین جهان بودند اختلاف داشته باشد. این برادران گمنام هم، ایدئولوژیشان نم نکشیده و شبهای جمعه خدمت ما علما رسیده و کلی دعا میخوانند و اشک میریزند. خیالتان راحت باشد که هروقت لازم باشد و ولی فقیه و یا دیگر علما دستور بفرمایند اینها بازهم به سراغ طرحهایی نظیر کوشش برای به دره انداختن اتوبوس حامل بیست و دو نفر از نویسندگان و هنرمندان کافر استکباری در سال 1375 و استفاده از طناب و چاقو خواهند رفت. سعید امامی هم از همین برادران بود و بعدش هم که ایشان در وضعیتی قرار گرفت که ممکن بود گفته هایش به ضرر مقام عظمای ولایت فقیه و برخی دیگر از علما باشد، همین برادران بودند که راحتش کردند. شما توجه کنید به همین قضیه سردار زارعی خودمان که شایعاتی در مورد اینکه ایشان در یکی از خانه های فساد مشغول اجرای برخی کارها با گروهی از زنان بوده. البته ممکن است ثابت شود که ایشان آن زنها را صیغه کرده بوده که در اینصورت کار ایشان شرعی بوده و مشکلی نباید برای ایشان درست شود. حتی همانطور که میدانید شب گذشته سردار احمدي‌ مقدم، فرمانده نيروي انتظامي كه در برنامه زنده «نگاه يك» حضور يافته بود، در مقابل پرسش مجري، به دفاع تمام‌قامت از فرمانده سابق نيروي انتظامي استان تهران پرداخت كه در هفته‌هاي اخير، اتهام وي، سوژه جنجالي رسانه‌هاي ايران و حتي جهان است.به گزارش خبرنگار «تابناك»، فرمانده «ناجا» با اشاره به اين‌كه مسائل مطرح‌شده درباره اين فرمانده صحت ندارد، اظهار كرد: بحث شش نفر نبوده و اساسا موضوع سوءاستفاده از مقام و موقعيت و هتك حرمت هم نبوده و حداكثر ايشان رفتاري خلاف شأن انجام داده كه موضوع هم شخصي بوده است.البته خوشبختانه همانطور که فرمانده "ناجا" فرموده اند بحث شش نفر نبوده و معلوم نیست چند نفر بوده. با اینحال در این مورد هم بدون شک خواهید دید که اگر پای آبروی امام و اسلام و ما علما پیش بیاید و خلاصه قضیه بخواهد بکشد به آنجا که افشا بشود که در آن خانه برخی از علما و بزرگان کشوری و لشکری رفت و آمد داشته اند، خوب، همین "سربازان گمنام" که به قول شما مشغول نوشتن در چیز (منظور سایت است) "ایران چی چی" هستند، حتما قدم به میدان گذاشته و سردار زارعی هم ممکن است مثل حاج سعید آقا از قید این مشکلات راحت شود.
البته این برادران اینطور مسائل را همیشه با رعایت اصول سعه صدر و عطوفت و دموکراسی و حقوق بشر حل می کنند. مثلا وقتی یک نویسنده یا روشنفکر عامل استکبار مثل مختاری و یا پوینده و یا سعیدی سیرجانی را دستگیر می کنند حتما از منطق حزب اللهی که بسیار سعه صدر دارد استفاده می کنند. اینطور نیست که مثلا با یک ضربه کار آن کافر را تمام کنند. خوب ابتدا با او بحث می کنند و با کمک فیلسوفانی نظیر استاد دکتر حسین شریعتمداری دامه حرکاته، سعی می کنند نظراتشان را به او بقبولانند و او را وادار کنند که دست از افکار کفرآمیز بردارد و توبه کند. اگر آن ملعون در مخالفت خودش با اسلام و ولی فقیه مسلمین اصرار بورزد آنوقت برادران سعی می کنند با روشهایی که حتی الامکان به فوت او منتهی نشود او را قانع و راضی به توبه بکنند. اما خوب اگر یک کسی بر کفر خودش و گمراهی خودش اصرار دارد و حرف حق برادران را نمی پذیرد و توبه نمیکند و در مقابل آن روشها هم مقاومت می کند، چاره دیگری برای این برادران نمیماند. میماند؟
و البته حاصل همه ی این زحمتهای این سربازان گمنام "ایران چی چی" و روحانیت زحمتکش و بسیجیان زخم خورده ای نظیر همین سردار زارعی خودمان این است که انقلابی که امام و امثال بنده برای برپاشدنش زحمت کشیدیم حالا به بار نشسته و گل داده و امروز ما میتوانیم افتخار کنیم که در کشور اسلامی ما همه چیز درست و مردم مسلمان زندگی خوبی دارند. برخلاف بقیه کشورها و حتی برخلاف کشورهای اروپایی امروز در ایران نه از فقر و فساد و گرانی و تورم و اعتیاد خبری هست و نه از بیکاری و بی بند وباری. و نه حتی فساد مقامات. در بسیاری از موارد ما در جهان رتبه اول یا دوم را داریم. در اعدام عوامل استکبار. در مبارزه با روشنفکران و روزنامه نگاران بی درد و کافر. در قتل عام زندانیان سیاسی منافق و کمونیست. در ارشاد روشنفکران و هنرمندان و بازگرداندن آنها به دامان اسلام. حتی ما در زمینه دختران و پسران خیابانی هم در دنیا رتبه اول را داریم. اینها را از خودم نمیگویم. دروغگو دشمن خداست. به این خبر توجه بفرمایید که برایتان از روزنامه های خودمان که آزادترین روزنامه های دنیا هستند نقل میکنم:

"در تهران هر شب چهار هزار دختر در خيابان ها شب را به صبح مى رسانند و بيشتر آن ها مورد آزار جنسى و خشونت قرار مى گيرند. رئيس انجمن مددکارى اجتماعى ايران مى گويد تازه اين آمار را مراجع رسمى اعلام کرده اند، و رقم واقعى تعداد دختران خيابان خواب مشخص نيست. سازمان بهزيستى بارها وعده ايجاد خانه هايى را براى نگهدارى اين دختران داده است. اما يا اين خانه ها و مراکز نگهدارى آن قدر کوچکند و امکانات محدود دارند که کفاف اين تعداد دختر خيابان خواب را نمى دهد و يا طرح تاسيس مراکز نگهدارى اجرا نشده است. اين در حالى است که از سرنوشت و تعداد دقيق پسرانى که شب ها را در خيابان به صبح مى رسانند اطلاعى در دست نيست. دکتر مصطفى اقليما، رئيس انجمن مددکارى اجتماعى ايران مهم ترين دليل فرار دختران از خانه را فقر مى داند. وى در مصاحبه با راديوفردا مى گويد هر کسى که بخواهد به دخترى که سرپناه ندارد کمک کند، در نهايت رابطه جنسى مى خواهد، و آن مردى که اين کار را بکند وقتى رابطه جنسى را برقرار کرد او را ول مى کند. وى مى افزايد مشکل بزرگ ما اين است که محل هايى براى اين که شب بتوانند راحت بخوابند و کسى به آن ها کار نداشته باشد نداريم."
اینها همه از افتخارات نظام اتمی ما و از نتایج مبارزات بنده و سردار زارعی و همچنین آن "سربازان گمنام" در چیز "ایران دیدبان" است. ولی فقیه باید عمامه اش را بازهم بالاتر بگذارد.
به قول آن خواننده ی مورد علاقه ی "ایران دیدبانی ها":
ما برای
آنکه ایران
اینجوری ویران شود
اینقدر داغان شود
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
امیدوارم که پاسخ قانع کننده داده باشم.
والسلام و علیکم و علی اربابکم اجمعین.
---------------------------------------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 5



دوم می 2008

دست استکبار و ماجرای گرانی

"ضمنا ایندفه سر منبر اگه خواستین راجع به اینترنت بگین، یادتون باشه که زمان گوستاو لوبون و اگوس کنت و شیخ فضل اله هنوز اینترنت و اینجور چیزا نبوده."
از دفتر خامنه ای؛ از طریق فکس به دفتر دکتر آیت اله اصدق الواعظین خبر داده اند که می بایستی در مورد سخنرانی اخیر خامنه ای در شیراز که در آن در مورد مشکلات اقتصادی کشور حرف زده برای مردم حرف بزند و روشنگری کند و از سخنان خامنه ای حمایت بکند. تلفنی هم با خود او حرف زده اند و گفته اند که این مسئله خیلی مهم است. دکتر اصدق خودش به دلیل مشغله فراوان نتوانسته است سخنرانی خامنه ای را بشنود. البته این موضوعی است که نباید به بیرون از دفتر دکتر اصدق درز کند. ممکن است برخی از امتیازات را از دست بدهد. رئیس دفتر دکتر اصدق که کارهای کامپیوتری دفتر را نیز انجام میدهد، با این مسائل کاملا آشناست. او کاملا مواظب است که تنبلی و مشکلات خصوصی و نداشتن توان استفاده از کامپیوتر و اینترنت دکتر اصدق، کاری دستشان ندهد. به همین دلیل هرشب همه ی خبرها را روی سایتهای داخلی و خارجی چک می کند و خلاصه ای از خبرها را به اطلاع دکتر اصدق میرساند.
***********
دکتر اصدق بعد از گذاشتن گوشی رئیس دفترش را صدا میزند:
- برادر دکتر شعبان قلی. کجایی مومن؟
- همینجام حاج آقا. توی اطاق بغلی. دارم خبرهای روی اینتر نت را میخوانم.
- بیا ببینم در مورد سفر مقام معظم رهبری و سخنرانی ایشان در صیوت ( صاد را از مخرج صاد و با سوت مخصوص شبیه زمان صلوات فرستادن ادا می کند) مختلفه چه گفته اند. بخصوص آن صیوت استکباری که شما به آنها خیلی علاقمندید؟ آنهایی که عکسهای قبیحه دارند را نمیگویم.
- حاج آقا سایت را که دیگه مثل عربها جمع نمی بندند. نیازی هم به ادای از مخرج صاد نیست. خدا نکرده استکبار دستتون میندازه ها.
دکتر اصدق سکوت معنی داری میکند و بعد با نیشخند می گوید:
- ها..... برادر دکتر شعبان قلی مثل اینکه فراموش کرده اید که شما از همان دانشگاهی دکترا گرفتید که من رئیسش بودم. خودم شما را ثبت نام کردم و خودم هم به شما دکترا دادم.
- نخیر حاج آقا فراموش نکردیم. ما که روزی صد دفه میگیم خدا خیرتون بده. البته خوب هدیه ش رو هم که خدمتتون تقدیم کردیم. الان هم که داریم بی جیره و مواجب به شما خدمت میکنیم.
- مومن تصور فرموده اید که ما علما نمیدانیم که توی دفترمان و بیخ گوشمان چی میگذرد؟ منت سر ما نگذارید. آن سفارشنامه هایی که برای امضا می آورید بیشتر از حقوق یک دکتر جهاز هاضمه برای شما درآمد دارد.
- حاج آقا سوء تفاهم نشه. ما که نمک نشناس نیستیم. البته مخارج دفتر هم که از همونجا تامین میشه. فقط خواستم بگم که سایت رو اونجوری تلفظ میکنید ممکنه باعث سوء استفاده منافقین بشه. همین. ضمنا ایندفه سر منبر اگه خواستین راجع به اینترنت بگین، یادتون باشه که زمان گوستاو لوبون و اگوس کنت و شیخ فضل اله هنوز اینترنت و اینجور چیزا نبوده.
- خیلی خوب مومن. ما خودمان بهتر میدانیم که زمان چه کسی کامپیوتر و این چیزا بوده یا نبوده. شما به وظایف خودتان برسید. حالا بفرمایید که آن صیوت استکباری خارجی در مورد سفر و سخنرانی مقام معظم رهبری چه گفته اند؟
- به حضور شما عارضم که یه سایت استکباری که مال آمریکاییاس گفته که:
" آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، روز چهارشنبه، در سخنرانی در شيراز، از عملکرد اقتصادی دولت دفاع کرد و «دشمن» را مسئول بزرگنمایی مشکلات دانست.
رهبر جمهوری اسلامی گفت: « راديوهای بيگانه، با تمرکز بر ايران، به گونه ای تبليغ مي کنند که گرانی در ايران، به خاطر بی توجهی مسئولان دولت و ديگر بخش ها است، در حالی که مسئولان کاملا به اين موضوع توجه دارند.»
دکتر اصدق مدتی ریشش را میخارند و بعد با لحن فیلسوف مابانه ای مییگوید:
- کاملا درس فرموده اند. فرمایشات امام گونه کرده اند. توی دهان استکبار و ضد انقلاب زده اند. همانطور که فرموده اند مسئول همه ی مشکلات ما دشمنان هستند. درست است برادر دکتر شعبان قلی؟
- از درستی که درسته. اما خوب این "رادیوهای بیگانه" پدر سوختگی بازی در میارن و زهر خودشون رو میریزن. همین سایته در ادامه خبر گفته که:
داوود دانش جعفری، وزير سابق امور اقتصادی و دارايی، روز سوم ارديبهشت، هنگام تحويل وزارتخانه به سرپرست جديد، به شدت از عملکرد دولت در مورد تورم انتقاد کرد و ريشه آن را به سياست های انبساطی دولت، کسری بودجه و رشد نقدينگی نسبت داد و گفت: «آيا می شود انتظار داشت که برای انجام تکاليف بودجه ۱۳۸۷ نزديک به ۶۰ ميليارد دلار نفتی توسط بانک مرکزی تبديل به ريال شود، ولی نقدينگی بالا نرود؟! هر کس بلد است بفرمايد انجام دهد. يا اگر نقدينگی بالا رفت، کاری کنيم که تورم بالا نرود؟! هر کس می تواند بفرمايد انجام دهد.»
بعدشم یه نیش دیگه زده و گفته که:
اقای علی لاریجانی (نماینده برگزیده قم برای دوره بعدی مجلس) سخنران پیش از خطبه های نماز جمعۀ پایتخت بود، و تاکید کرد که «تورم و گرانی مساله اول ایران است».
یعنی با نامردی تمام گذاشته تو کاسه ی مقام معظم رهبری.
دکتر اصدق باز هم کمی ریشش را میخاراند و بعد با لحن حق به جانب میگوید:
- حق باشماست مومن. این استکبار دست از سر ما برنمیدارد. ما باید مقابله کنیم. معلوم نیست این "صیوت" وزارت اطلاعات چه غلطی میکنند. اینها باید در تایید گفته های مقام معظم رهبری تحلیل و استدلال کنن.
- مثلا چی باید بگن حاج آقا؟
- از من می پرسی مومن؟ جنابعالی دکترا دارید. شما باید کمکشان کنید.
- واله دکترای ما که خودتون بهتر میدونید ...
- بله مومن میدانیم. اینها باید استدلال کنند که تورم هرچقدر هم که باشد ربطی به گرانی و مشکلات مردم ندارد. تورم یک مسئله فلسفی و استکباری است. گرانی هم همانطور که مقام معظم فرموده اند به خاطر بی توجهی مسئولان دولت نیست. در صدر اسلام که استکبار نبوده، اصلا گرانی نبوده. اگر حالا گاهی اوقات برخی اجناس را برخی دکانها به برخی از مردم گران می فروشند این ناشی از بی ایمانی و توطئه استکبار است و ربطی به دولت خدمتگزار ندارد. البته گرانی هم یک بلیه است و مثل زلزله و سیل و مشکل اعتیاد و مشکل قطع گاز و غیره ناشی از ناشکری و گناهان مردم است. همانطور که دوست عزیز ما حضرت آیت اله حسنی فرموده اند:
"اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشکلات کمبود گاز مرتفع می شود."
- غسل جمعه هم مگه جزو گناهانه حاج آقا؟
- نخیر مومن اشتباه لپی شده.
- راسش حاج آقا بعضی از آقایون امام جمعه که مثل جنابعالی دکترا ندارن و رئیس دانشگا نبودن یه حرفایی میزنن که با حرفای شما صدو هشتاد درجه شایدم سیصدو شص درجه تفاوت داره. اینجوری این سایتای وزارت اطلاعات چیزپیچه میگیرن و نمیدونن چی بگن. مثلا حضرت آیت اله اما جمعه ی شیراز فرمودن
“گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند"
- خوب این کجاش صدو شصتاد تفاوت درجه ای داره؟ چرا بیخود با استکبار و منافقین هم صدا میشی و به ائمه جمعه تهمت میزنی؟
- خوب آخه درسش اینه که باهاس میفرمودن جوانای ما گول تبلیغات استکباری رو میخورن و میرن دوست دختر و پسر میگیرن اونوقت این گناه کبیره باعث میشه که عذاب الهی دامن مردم رو بگیره و باعث گرانی خونه میشه. بله.
- شما نمیخواد به ما علما درس اقتصاد بدین. چرا به سخنان گهربار امام جمعه محترم تبریز اشاره نمیکنید که فرمودند:
“علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود"
و یا سخنان گهربار حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت که فرمودند:
“رواج بی بندو باری در یک جامعه باعث بروز زلزله می گردد.”
اینها همه رهنمودهای علمی هستند برای آن "صیوت" وزارت اطلاعات که بر اساس آن توی دهان استکبار بزنند. شما از قول من یک نامه ای به وزیر اطلاعات بنویسید و به ایشان بفرمایید که "صیوت" مربوطه نظیر آن "دیدبان چی چی"، شما بهش چی میگی؟
- میگیم "ریال دیدبان". گاهی هم میگیم "ملا دیدبان".
- بله همون "ریال دیدبان" اسم با مسماییه. بله بنویسید که اینها باید از این رهنمودهای با ارزش و ملکوتی در پاسخهایی که به ضد انقلاب میدهند بیشتر استفاده کنند. ضمنا مواظب باشند و قتی سخنان گهربار مقام معظم رهبری را نقل می کنند یکوقت اشاره ای به مزخرفات داوود دانش جعفری، وزير سابق امور اقتصادی و دارايی نکنند.
- چشم حاج آقا. اگه امر دیگه ای نیست بی زحمت یه چن تا امضا هم زیر این سفارش نامه ها بذارید که حقوق این ماه بنده عقب افتاده. خدا خیرتون بده.
-----------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 6





11 می 2008

دکتر اصدق الواعظین و لیست تروریستی!!

"..این حرفها را جای دیگر نزنی. مردم فکرهای بد در باره ما میکنند. اولا پسرهای ما در لندن دارند درس میخوانند که انشاءاله یک کاره ای بشوند و بیایند به مملکت اسلامی خدمت کنند. خود ما هم سرمایه گذاری نداریم. یک خانه کوچک داریم که وقتی برای معالجه به انگلیس میرویم مجبور نباشیم به هتل برویم و دچار مشکلات نجس پاکی و حرام و حلال بشویم. حالا هم بواسیرمان دوباره عود کرده و ممکن است برای ادامه معالجات یک سری به انگلیس بزنیم."


سالهای اول انقلاب، آیت اله دکتر استاد اصدق الواعظین؛ که آن سالها به او شیخ اصدق و کمی بعد ثقه الاسلام و گاهی هم حجت الاسلام اصدق الواعظین میگفتند، واقعا باورش شده بود که خمینی یک حکومت اسلامی راه انداخته و همانطور که دانشجوها میگفتند؛ بعد از آن دیگر نه از فساد و رشوه و پارتی بازی خبری خواهد بود و نه از ساواک و شکنجه و زندانی سیاسی و سربه نیست کردن مخالفان بیگناه و بی پناه. اما خیلی زود فهمید که داستان فقط داستان حفظ قدرت و حکومت و "برخورداری از مواهب" آنها به هر قیمتی است و او هم اگر اهل این حرفهاست و دوست دارد که در قدرت و ثروت "مملکت اسلامی" سهیم باشد باید گوش به فرمان خمینی و دستیارانش باشد و به اندازه سهم خودش در حفظ نظام بکوشد. بعد از آن بود که او ابتدا آیت اله اصدق الواعظین شد و بعدش لقب دکتر و استاد را هم کسب کرد و شد آیت اله دکتر استاد اصدق الواعظین و شد عضو هیات امنا و هیئت رئیسه ی تعدادی از صندوق های قرض الحسنه و موسسات مالی "اسلامی". همزمان البته در صدور دستور حمله به ستادهای سازمانهای سیاسی و صدور حکم اعدام و "تعزیر" برای بسیاری از سیاسیون قدیم و مخالفین حکومت شرکت کرد و طی چندسال ثروتش آنقدر زیاد شد که حسابش از دستش بیرون رفت.
اما سالها بعد که جریان تظاهرات دانشجویان و معلمین و کارگران و سرکوب آنها توسط ماموران رژیم پیش آمد؛ او نگران آینده شد و به بهانه اینکه برای معالجه برخی از مرضهایش نظیر پروستات و بواسیر، باید به انگلستان رفت و آمد داشته باشد و هر بار هم یکی دو ماهی آنجا بماند، اقدام به خریدن چند خانه در لندن کرد. دو تا "آقازاده ها"یش را هم به بهانه تحصیل روانه انگلستان کرد و با استفاده از روابط دوستانه با برخی مقامات سفارت انگلیس در ایران، برای خودش و بچه ها اقامت دائم انگلستان گرفت. در یکی از بانکهای انگلیس هم حسابی باز کرد و هر از گاهی مبلغ قابل توجهی به حسابش واریز میکرد.

****************
از مشخصات مهم دکتراصدق این است که آنتنهاش بسیار حساس هستند و مثل خفاش که بدون چشم پرواز میکند او هم گاهی یکباره در بعضی شرایط عکس العملهای غیر مترقبه از خودش نشان میدهد. ابتدا کسی متوجه نمیشود چرا! اما مرور زمان قضیه را روشن میکند. از جمله همین چند روز پیش بعد از صحبت تلفنی با یکی از آقا زاده هاش در لندن، یکباره زمزمه "هجرت" ! سر داد. نشست و بلند شد که:
- آقا ما دیگه آردمانو بیختیم و غربالمانو آویختیم، این چند صباحی که باقی مانده را باید به "جهاد اکبر" یعنی جهاد نفس بپردازیم . چه بهتر که همزمان با این جهاد عظما با مشکل بواسیر هم جدا مبارزه بشه و برای این سلسله مبارزات چه جائی مناسب تر از لندن که هم دور از غوغای حوزه و مجلس و دولت است و هم اطبائ حاذق و بیمارستانهای مجهز در دسترس و هم اینکه...
حالا اینکه موضوع از چه قرار بود و آقا زاده در آن تلفن چه خبری را به او داده بود، فهمیدنش فقط زمان میخواهد.

******************
نزدیکی های ظهر، وارد دفتر کارش شد. رئیس دفترش؛ که از همان اوائل انقلاب به عنوان بسیجی و محافظ مخصوص وارد دستگاهش شده و در همه این سالها محرم اسرارش بوده و با کمک اصدق بدون داشتن دیپلم و دادن کنکور وارد دانشگاه شده و دکترا گرفته، مشغول کار با کامپیوتر بود و متوجه حضور دکتر اصدق نشد.
- و علیکم السلام برادر دکتر شعبان قلی.
- سلام علیکم حاج آقا. ببخشید متوجه آمدنتان نشدم.
- چرا مومن؟ چه خبر مهمی است که اینجوری شش دانگ حواست رفته توی کامپیوتر.
دکتر شعبان قلی در حالیکه ریشش را میخاراند گفت:
- واله حاج آقا انگار یه خبرایی قراره بشه. میگم شما علما واقعا یه چیزایی سرتون میشه که به عقل ما ملت عوام نمیرسه.
- مثلا چه چیزایی مومن؟
- همین که دوتا پسراتون توی انگلیس خونه و زندگی و بیزنس دارن و خودتون اونجا سرمایه و خونه دارین و .....
- صبرکن مومن. تندرفتی. این حرفها را جای دیگر نزنی مردم فکرهای بد در باره ما میکنند. اولا پسرهای ما در لندن دارند درس میخوانند که انشاءاله یک کاره ای بشوند و بیایند به مملکت اسلامی خدمت کنند. خود ما هم سرمایه گذاری نداریم. یک خانه کوچک داریم که وقتی برای معالجه به انگلیس میرویم مجبور نباشیم به هتل برویم و دچار مشکلات نجس پاکی و حرام و حلال بشویم. حالا هم از امروز صبح بواسیرمان دوباره عود کرده و ممکن است برای ادامه معالجات یک سری به انگلیس بزنیم.
- حاج آقا اولا که اینجا که غیر از من و شما کسی نیس. ثانیا شما تا حالا حداقل پنج دفعه بواسیرتان را در آورده اند و سه دفعه پروستاتتان را. منم که از همه ی کارای شما با خبرم. میدونم آقازاده ها چندتا خونه توی انگلیس خریدن و فروختن و چندتا دارن و توی کدوم بانک حساب دارن و سالهاست که اصلا درس نمیخوانند و....
- ساکت شو مومن. این حرفا را نزن. دیوار موش دارد موش هم گوش دارد. حالا چی شده که یاد این حرفا افتادی؟
- انگلیسیای نامرد اسم مجاهدین رو از لیست تروریستی درآوردن. بنظرم دیگه آخر خطه. همین روزاس که بیان و حساب ما با کرام الکاتبینه. کاش منم از شما یاد میگرفتم و چندتا خونه توی لندن می خریدم. میگم آقا شما که با مستر جک استرا رفقید نمیتونید ازش بخواید که نزاره اسم اینا از تو لیست درآد؟
- صبرکن ببینم مومن قضیه چیه؟ کدوم لیست از توی اسم در آمده؟
- حاج آقا شما هم خودتون رو زدین به اون راه. اسم مجاهدین از توی لیست تروریستی در آمده.....الان همه ی مقامات و امام جمعه ها و خبرگزاریهای خودی این خبر رو پخش کردن. آقا زاده های شما هم که در لندن هستند حتما قبل از ما این خبر را شنیده و به شما اطلاع داده اند. ایندفه دیگه باید به فکر نجات خودمون باشیم. دیر بجنبیم همین همسایه ها حسابمون رو میرسند.
- شلوغش نکن مومن. ما حالا حالاها رفتنی نیستیم. بگو ببینم سایتهای وزارت اطلاعات چه گفته اند؟ همان "چی چی دیدبان" چی گفته؟
- منظورتون سایت "ریال دیدبانه"؟ بابا اینام شدن عین اون قماربازه که وقتی می بازه اگه نگه به فلانم، دق میکنه.
- حالا میگی چی گفتن یا نه برادر دکتر شعبانقلی؟
- خیلی چیزا گفتن حاج آقا. مثلا گفتن که:
" رهبری مجاهدین پس از 8 سال تلاش، موفق شده است كه نام "سازمان مجاهدین خلق" را از لیست گروههای تروریستی خارج سازد كه این یك عمل كاملاً روبنایی و بدون تبعات عملی مثبت برای آنان است و در حقیقت بازگشت به وضعیت سال 2000 است با انبوهی از عقبگرد و پسرفت قابل ملاحظهی سیاسی"
اینا ماشاءاه دست چرچیل رو از پشت بستن. "عمل روبنایی"!! ما رو بگو که به اینا دلمون رو خوش کردیم. باید زودتر یک فکری بکنیم حاج آقا.
- نگران نباش مومن. اینها یک چیزی سرشان میشود که این حرفها را میزنند. – چی سرشان میشه حاج آقا. خر پیش اینا .....
دکتر اصدق با عصبانیت حرف دکتر شعبانقلی را قطع می کند:
- خاموش باش پسر. حالا برای ما شدی فیثاغورث؟ آنها هم از همان دکتراهایی دارند که شما داری. اتفاق مهمی نیفتاده. مگر هشت سال پیش که توی لیست نبودند کاری کردند. برادران وزارت هم همین را میگویند.
- حاج آقا خام حرفای این "ریال دیدبان" نشین. یادتونه اول امسال رهبر مجاهدین گفت امسال سال تعیین کننده ایه و این سربازای گمنام امام خمینی علیه ش چرند پرند نوشتن. بفرما. اینم اولین نشونه ش. این کاری که اینا کردن مثل اون دزده س که داشت قفل یه دکونی را اره میکرد. ازش پرسیدن چیکار میکنی؟ گفت ویالون میزنم. گفتن صداش کو؟ گفت صداش فردا درمیاد. میترسم نتوانیم از دست اینا در بریم.
- مومن لازم نکرده برای ما مثال بزنی. ما خودمان سالهاست برای مردم مثال زده ایم. حالا فرض کنیم که حق با شما باشد. چکار باید بکنیم. یک فکری بکن.
- چه فکری حاج آقا. هرچی زودتر بریم دنبال معالجات بواسیر و پروستات و کلیه و کمر، کمتر لطمه میخوریم.
- شما دیگه چرا چرند میگویی مومن؟ همینجوری همه چیز رو بزاریم و بریم.
- نه حاج آقا. منظورم اینه که اول هرچی میتونیم به سرعت منتقل کنیم به خارج و بعدش بریم دنبال معالجات.
- بازم خراب کردی مومن. اینها نشد راه حل. زمین و خانه و دکان و سهام شرکتها و غیره را که نمیشه با این سرعت فروخت. یه فکر دیگه ای بکن.
- واله آقا من فکرم به جایی نمیرسه. شما علما باید به فکر ما باشین. ما رو چه به فکر کردن. خیلی که بخوایم خوب فکر کنیم تازه میشیم مث این "ریال دیدبان".

دکتر اصدق مدتی ریشش را میخاراند و بعد با لحن فیلسوف مابانه میگوید:
- به نظر تو اگه ما بیایم مخفیانه یه تبریک برای رئیس مجاهدین بفرستیم چطور است؟ بهشون بنویسیم که ما از اولش طرفدار شما بودیم و حالا هم منتظر اومدن شما هستیم. خلاصه یه طوری وانمود کنیم که ما کسی نیستیم و کاری هم نکرده ایم و اصولا از اولش مخالف این نظام بوده ایم.

حالا نوبت دکتر شعبانقلی است که ریشش را بخاراند و قیافه فیلسوفی به خود بگیرد:
- بله حاج آقا. شاید اونا یادشان رفته باشد ما کی هستیم. بلاخره سی سال از آن سالهایی که شما ما را میفرستادید به دفتر اینها حمله کنیم و با چاقو و زنجیر آن بلاها را سرشان بیاوریم گذشته. حتما یادشان رفته..... میگم که...... میگم حاج آقا چطوره که دکتر نوریزاده را واسطه کنیم. آندفعه که شما را در لندن دیده بود مگر نگفته بود که با همه ی رهبرای دنیا، از بوش و پوتین گرفته تا سرکوزی و هوگو چاوز پالوده خورده و با همه ی رهبرای اپوزیسیون رفیقه و مخالفین نظام او را قبول دارند و دوستش دارند و به تحلیل هاش اهمیت میدن؟ خوب شاید بتونه وساطت بکنه که مجاهدین از سر تقصیر من و شما بگذرن.
- گل گفتی مومن. گل گفتی. البته یک کم شل گفتی. من فکر میکنم که ایشان با توجه به سوابقشون بیش از اینها میتواند برای ما کار انجام بدهد. شاید بشود ایشان واسطه بشوند و مجاهدین در حکومت آینده یک مقامی هم به ما بدهند. مثلا با توجه به دکترا و تجربه ما، ما را رئیس دانشگاه بکنند.
- البته شاید لازم باشد کمی هم از آن پولهای طیب و طاهر استفاده بفرمایید. بالاخره آقای دکتر هم یک مخارجی دارند. از قدیم گفته اند دعا بی هدیه ندارد شفا.
دکتر اصدق که همچنان نگران به نظر میرسد، مدتی با ریش سفیدش بازی میکند و میگوید:
- گل گفتی مومن. گل گفتی. شماره اش را بگیر تا با او صحبت کنم.

-----------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 7



24 می 2008
سردار زارعی؛ کاندید ریاست جمهوری!!و
"اگر بزرگان میگویند اشکالات از احمدی نژاد است، ماهم باید همین را بگوییم. لابد یک صلاح و مصلحتی در این است. فردا او برود یکی دیگر بیاید باز هم اشکالات از آن فرد تازه آمده است. جمهوری اسلامی یعنی همین دیگر. یعنی یک رئیس جمهور متغیر و توسری خور باشد که جور ولی فقیه دائم العمر را بکشد."

دکتر آیت اله اصدق الواعظین از همان دوران نوجوانی که تازه عمامه به سر گذاشته و در پای منبرها بطور ایستاده روضه میخواند (پامنبری)، علاقه زیادی به مسئله و احکام شرعی صیغه داشت. در واقع این علاقه از زمانی شروع شد که یک آخوند واعظ که توسط یکی از مومنین معتبر و متمول، از قم برای ماه محرم دعوت شده بود، موعظه یکی از روزها را به مسئله صیغه و فوائد آن؛ بخصوص در جلوگیری از فساد اجتماعی و گمراهی جوانان اختصاص داده بود. دکتر اصدق پذیرفته بود که راه حل مشکل روابط زن و مرد در جوامع امروزی و تنها راه برای مبارزه با فساد اجتماعی بخصوص در بلاد کفر، فقط صیغه است. و از همان زمان به بعد شیخ اصدق آن زمان و آیت اله دکتر اصدق الواعظین فعلی، خود را موظف دیده بود که خطبه و دستورالعمل و احکام صیغه را یاد بگیرد و مومنین را به مومنات برساند. البته این کار خیرات دنیا هم دارد و دستمزد دریافتی برای جاری کردن خطبه صیغه، مبلغ قابل توجهی است. او حالا خود را در زمینه صیغه و احکام و انواع آن صاحبنظر و مجتهد میداند. وقتی داستان دستگیری سردار زارعی پیش آمد و یکی از اتهامات او داشتن رابطه نامشروع همزمان با شش زن در یکی از خانه های فساد عنوان شده بود، اصدق همواره از سردار دفاع کرده و میگفت که او حتما آن زنها را از قبل صیغه کرده و این حق او بوده و بر اساس احکام امام خمینی، جرمی واقع نشده است. او حتی معتقد است که در صورتیکه سردار زارعی خطبه صیغه را هم نخوانده باشد، میتواند بعدا قضای آن را بجا بیاورد و نباید از بابت بودن با آن زنها او را محاکمه کرد. او معتقد است که کسانی که این پرونده را دنبال میکنند در واقع هدفشان کوبیدن احمدی نژاد و بی آبرو کردن دولتش است.
چند روز پیش، صبح اول وقت که اخبار مربوط به اتهامات و دستگیری و بقیه قضایای سردار زارعی را پیگیری میکرد، در این مورد به رئیس دفترش گفت:
- برادر دکتر شعبانقلی توجه بفرمایید که ما نباید گول تبلیغات رسانه های استکباری را در این مسائلی که واقع شده بخوریم. این سردار زارعی، مومن خودساخته ای است. دقت بفرمایید که ایشان قبل از پیوستن به سپاه یک دفتردار توسری خورده بوده. مثل خود شما که یک بسیجی توسری خورده بودید و مثل بنده که یک آیت اله توسری خورده بودم. خود شما در خدمت روحانیت مدارج ترقی را تا گرفتن دکترا طی کردید. ایشان هم همینطور. اما متاسفانه به نوشته رسانه های امریکایی داخلی:
گفته مي شود بيش از شصت ساعت از سردار زارعي فيلم برداري شده است اما با اين حال آنچه مورد اتهام بوده مجموعا ‏‏36 ساعت است که طي آن سردار زارعي 6 زن برهنه را وادار به اداي نماز جماعت کرده است. برخي از اين زنان و ‏دختران با اشاره به اينکه بر اثر "اجبار سردار زارعي" به اين کار ها تن داده اند، گفته اند سردار از آنها مي خواسته به ‏انجام اموري غير عادي دست بزنند که برهنه در صف نماز ايستادن از آن جمله بوده است.
با توجه به اینکه ایشان از یاران دکتر احمدی نژاد هستند، به تصور بنده این رسانه های اصلاح طلب اینجوری دارند توی سر برادر دکتر احمدی نژاد میزنند. وگرنه مگر بقیه سرداران گرامی چکار میکنند؟ خوب صیغه یک فعل شرعی است. اصلا یک عبادت است. هرچه بیشتر انجام شود، ثواب بیشتری دارد. حالا چه فرقی میکند که یک ضعیفه بوده یا شش ضعیفه. صیغه محدودیت ندارد و عده هم ندارد. آن ضعیفه ها هرکس که بوده باشند، در صورتیکه در عقد مومنین نبوده باشند؛ که نبوده اند، صیغه کردنشان به هر تعداد شرعی است. ایشان هم مثل بقیه مومنین معتقد به نظام، حق دارند همزمان حتی تا بیست و سی ضعیفه را صیغه کرده و از همان کارهایی که ایشان کرده بکنند. مسائل سیاسی را نباید با مسائل شرعی قاطی کرد. به نظر شما اینطور نیست؟
- واله حاج آقا در مورد سردار زارعی حق با شماس. اما تا اونجا که ما شنیدیم مردم میگن این برادر دکتر احمدی نژاد درسته که سواد درس و حسابی نداره اما در واقع خودش هیچکاره است. میگن او فقط دستورات ولی فقیه را انجام میده. میگن اصلا به گروه خونش نمیخوره که بخواد مشکلات اقتصادی یک مملکتی را حل بکنه. میگن پریروزا در یک سخنرانی در رابطه با کمبود و گرانی شکر، گفته که مردم نیازی نیست شکر بخورند. گفته که بهتره که خرما بخورند که هم انرژی داره و هم هسته داره و اینجوری کمک میشه به مبارزات مربوط به انرژی هسته ای. اما خوب، چون بزرگترا نمیخوان که مردم گناه این گرونی و بدبختی ملت را به گردن "آقا" بندازن، اینه که این بدبخت رو جلو میندازن.
دکتر اصدق که اصلا انتظار شنیدن این حرفها را نداشت، شگفت زده و با حالت نیمه عصبانی به او گفت:
- بیخود گفته اند. شما هم نگو مومن. نگو. زبانت را گاز بگیر. شوخی هم نکن. با مقدسات که نمیشه شوخی کرد. به من و شما نیامده که در باره ولی فقیه اظهار نظر کنیم. بخصوص اینکه بعد از این قضیه درآمدن نام مجاهدین از لیست تروریستی، ما هم مثل برخی دیگر از "آقایان" به فکر هجرت به غرب هستیم. اگر کسی این حرفها را از شما بشنود آینده ما به خطر می افتد. اتفاقا حالا باید بیشتر از قبل در خط ولی فقیه باشیم زیرا برای خارج کردن ارز باید بانکها از ما حساب ببرند.
- ولی حاج آقا، آخه احمدی نژاد که کاره ای نیس. فقط دکتره. مثل من که دستورات شما را انجام میدم، اونم دستورات ولی فقیه رو انجام میده.
- اشتباه میکنی مومن. اشتباه فاحش میکنی. احمدی نژاد رئیس جمهوره. بنده و جنابعالی نان ولایت فقیه را میخوریم. باید سیاست های ولایت فقیه را هم دنبال کنیم. ما هم باید توی سر برادر دکتر احمدی نژاد بزنیم. آن خاتمی چاچول باز متقلب یک حرف خوبی در قضیه قتلهای زنجیره ای زده است و آن اینکه "ولی فقیه خط قرمز نظام است". شما چرا سیاست یاد نمیگیری. آنوقت میخواهی که من کمکت کنم که در لندن خانه بخری. اقلا صبر کن پایمان به لندن برسد و قضیه هجرت به سرانجام برسد آنوقت تا میتوانی از این حرفها بزن. اصلا آن موقع لازم است از این حرفها بزنی که بگوییم ما هم مخالف نظامیم. شاید هم شدیم سفیر فرهنگی اصلاح طلبان و با اینهایی که حالا دارند این کارها را میکنند همکار شدیم. هم فال است و هم تماشا. شاید هم باعث بشود بعد از پایان نظام ما دوباره به عنوان رهبران هوپولزیسیون برگردیم و شورای انقلاب بشویم.
- هوپولزیسیون نه حاج آقا. اپوزیسیون.
-همان که تو میگویی. اگر بزرگان میگویند اشکالات از احمدی نژاد است، ماهم باید همین را بگوییم. لابد یک صلاح و مصلحتی در این است. فردا او برود یکی دیگر بیاید باز هم اشکالات از آن فرد تازه آمده است. جمهوری اسلامی یعنی همین دیگر. یعنی یک رئیس جمهور متغیر و توسری خور باشد که جور ولی فقیه دائم العمر را بکشد.
- ولی حاج آقا اینجوری که مشکل مردم حل نمیشه. گیرم که شما میگید تقصیر احمدی نژاده. او که قبول نمیکنه. ماشااله روش از من صدبرابر بیشتره. به قول بی بی سی:
آقای احمدی نژاد در آستانه روزی که وزیر بازرگانی او به دلیل گرانی قرار است در مجلس شورای اسلامی به نمایندگان توضیح دهد اظهار نظر می کرد. وی که اغلب مشکلات اقتصادی را به گردن عواملی خارج از کنترل دولت می اندازد گفت: "به دلیل گرانی هایی که در بعضی بخش ها اتفاق افتاد، وضعیت فعلی آن چیزی که می خواهیم نیست و فشارهایی در بعضی بخش ها به مردم وارد می شود."
اما وی بلافاصله افزود: "در مجموع قدرت خرید مردم در سه سال اخیر افزایش یافته و وضع دهک های پایین (هر دهک ده درصد) بهبود یافته است. عواملی خارج از اراده دولت وارد شدند که تلاش می کنیم مهار شود."
دکتر اصدق لبخندی میزند و میگوید:
-این را میگویند شاگرد مکتب ولایت فقیه. شما هم باید از ایشان یاد بگیرید. آن سردار زارعی هم باید همین سیاست را دنبال کند و از ایشان بیاموزد. اگرچه که فکر نمیکنم مومنین و دوستان سردار اجازه بدهند که مغرضین مشکلی برایش درست کنند. ما به مومنینی نظیر ایشان بیش از اینها احتیاج داریم. کسانی نظیر ایشان باید باشند تا ما بتوانیم در صورت لزوم هجرت کنیم. اصلا بهتر است که ما سردار زارعی را برای بعد از دکتر احمدی نژاد کاندید ریاست جمهوری کنیم.
- دم شما گرم حاج آقا. بهترین پیشنهادی که میشه داد، دادید. هم صلاحیتش را داده و هم سوادش را داره و هم سابقه ش را داره. بهتره که خودتون این موضوع را به ولایت فقیه پیشنهاد کنید. حتما قبول میکنه.
------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 8







8 جون 2008

دکتر آیت اله استاد اصدق الواعظین و
افشاگری های دبیر کمیته تحقیق و تفحص قوه قضائیه


- آیت الله… آمدند نزد مقام رهبری گفتند که می خواهیم یک دانشگاه قضایی بسازیم برای خواهران در قم. مجوز داده شد. بلافاصله بعد از مجوز رفتند سراغ ساپورت مالی که بله کارخانه لاستیک دنا را مجوزش را بدهید . اقای نعمت زاده هم گفت کارخانه را در ازای 126 میلیارد به شما واگذار می کنیم. در حالی که قیمت واقعی ان 600 میلیارد بود. بعد این اقایان نامه نوشتند به نعمت زاده که تخفیف منظور فرمایید. بعد از بارها نامه نگاری برای گرفتن تخفیف، قیمت را از 600 میلیارد واقعی به 10 میلیارد رساندند. باز اقایان گفتند که ما پول نداریم. 80 درصدش را به اقساط می پردازیم. نعمت زاده قبول کرد. دوباره گفتند بیست درصد بقیه را هم الان نداریم بعد از فروش مستغلات کارخانه می پردازیم. خوب به همین راحتی اقای ایت الله کارخانه را صاحب شد و بعد از مدتی هم این کارخانه را در بورس فروخت.
(دوباره در پی اصرار دانشجویان که نام این ایت الله را میخواستند پالیزدار گفت این شخص ایت الله یزدی رئیس سابق قوه قضاییه و دبیر جدید جامعه روحانیت حوزه علمیه قم است که چاپلوسانه ترین نامه تاریخ جمهوری اسلامی را اخیرا برای رهبر نوشت. او به همراه محمد علی شرعی نماینده مجلس خبرگان استان قم )


به دنبال افشاگریهای"عباس پالیزار"، دبیر کمیته تحقیق و تفحص قوه قضائیه در روز شنبه 14/2/87 در باره دزدیها و سوء استفاده های میلیاردی مقامات درجه یک نظام؛ از جمله آیت اله امامی کاشانی عضو شورای نگهبان و یکی از 4 امام جمعه موقت تهران و آیت اله یزدی رئیس سابق قوه قضاییه و دبیر جدید جامعه روحانیت حوزه علمیه قم و همچنین ناطق نوری و عسگر اولادی و رفیق دوستان و دیگر مقامات درجه یک نظام، دکتر اصدق الواعظین سخت به هم ریخته است. اصلا باورش نمیشود که اوضاع اینگونه بوده و حجم استفاده های مالی این بزرگان از بیت المال اینقدر بزرگ و باورنکردنی بوده است. او البته همواره عقیده داشته که مبالغی را که مومنین به عنوان هدیه و صدقه و سهم امام و وجوهات به روحانیونی امثال او داده و میدهند، کلا به عنوان مایملک آنها محسوب شده و آنها مختارند که هرگونه دخل و تصرفی که لازم میدانند در این اموال بنمایند و احدی حق ندارد که از روحانیون در مورد این اموال سوال و جواب بکند. حتی در جریان قضیه شهرام جزایری، استاد اصدق عقیده داشت که هدیه های شهرام جزایری به مقامات را نباید رشوه نامید و نمیبایستی از مقامات و بخصوص روحانیون در مورد آن هدیه ها سوال و بازخواست کرد. خود استاد اصدق هم همواره کمکها و وجوهاتی را که در اختیارش قرار میگرفته و حتی هدیه های مومنین که از بابت تشکر برای دریافت توصیه نامه ها دریافت میکرده را با دست باز در هر زمینه ای که لازم میدیده خرج میکرده. حتی هزینه خانه ها و مستقلاتی را که آقازاده هایش در کشورهای اروپایی خریده اند از همین وجوهات و هدیه ها پرداخت شده است. اما هرگز به ذهنش خطور نمیکرد که آیت اله کاشانی چهارتا معدن مهم را که صدها میلیارد می ارزد به همین سادگی تصاحب کند. هرگز باورش نمیشد که آیت اله یزدی کارخانه لاستیک دنا را که 600 میلیارد تومان می ارزیده به قیمت ده میلیارد تومان بخرد و بعدش هم همان کارخانه را در بازار سهام بفروشد. کله اش سوت کشید. او چه چیزش از آیت اله کاشانی و آیت اله یزدی کمتر بود که بعد از سی سال زحمت و خدمت به امام و جمهوری اسلامی، حالا همه ی دارائیش به پنجاه میلیارد تومان هم نمیرسید. درحالی که آیت اله یزدی فقط در یک مورد "معامله"! اینهمه پول به جیب زده بود. احساس میکرد که ظلم بزرگی در حق او شده. احساس میکرد از سادگی و حسن نیت او سوء استفاده شده. فکر میکرد با دادن یک درجه دکترا و یک پست ریاست دانشگاه به او، او را خر کرده اند. احساس میکرد که حقش را خورده اند. اصلا انتظار نداشت که در حکومت اسلامی اینطور سر یک آیت اله زحمتکش مثل او کلاه برود. در حالیکه از فرط ناراحتی رنگش پریده بود وارد دفترش شد.
- آهای برادر دکتر شعبانقلی کجایی که بیچاره شدیم؟ بزرگترین کلاه دنیا سرمان رفته و تو همینطور بی خیال نشته و کامپیوتر بازی میکنی. ولش کن این سگ مصب را. گور پدر سایت "ایران دیدبان" یا "ریال دیدبان" یا هر مزخرف دیگری.
دکتر شعبانقلی، رئیس دفتر آیت اله دکتر اصدق الواعظین که از این رفتار و گفتار رئیسش جاخورده و تاحدودی هم خود را باخته بود با دستپاچگی گفت:
- چی شده حاج آقا مگر؟
- تازه می پرسی چی شده؟ دنیا را آب ببرد بنده و شما را خواب میبرد. خوابی مومن. خوابی و خودت هم خبر نداری. مملکت را چاپیده اند و ما اینجا دلمان خوش است که داریم کار مردم را راه می اندازیم و صنار سه شاهی وجوهات میگیریم. که داریم خدمت میکنیم. نگرانیم که مردم نفهمند از وجوهات و هدیه هایی که به ما داده اند در خارجه خانه خریده ایم. آنوقت امام جمعه تهران و رئیس قوه قضائیه مملکت اسلامی کارخانه و معدن را مثل آب خوردن بالا میکشند. بابا ایواله. اینها مافیها راه انداخته اند مومن.
- مافیها نه حاج آقا. مافیا.
- چه فرقی میکند مومن. مافیها که بیشتر به آقایان میخورد. هم عربی است و هم معنا دارد. جای امام خالی است که ببیند مملکتی را که با آن همه دستگیری و حبس و اعدام جوانان آرام کرد و در اختیار روحانیت قرار داد، کارش به کجا کشیده. بزرگان نظام شده اند مافیها.
- حاج آقا شما که ما را نیمه جان فرمودید. بفرمائید چی شده شاید بشود چاره ای کرد. شما که ماشاءاله خودتان در سیاست دست چرچیل را از پشت می بندید. مردم برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه میکنند. آنوقت شما در مقابل یک مشکل که نمیدانم چیست اینطور نگران شده اید؟

دکتر اصدق داستان را آنطور که شنیده بود برای رئیس دفترش تعریف کرد و از او خواست که خبر کامل و با جزئیات را از سایتهای غیر خودی بخواند. دکتر شعبان قلی که از کامپیوتر دفتر آیت اله اصدق الواعظین امکان دسترسی به همه ی سایتهای خبری را بدون مشکل فیلتر گذاری دارد، خبر مربوط به سخنرانی و افشاگریهای"عباس پالیزار"، دبیر کمیته تحقیق و تفحص قوه قضائیه را پیدا کرده و خواند. حالا نوبت او بود که سرش سوت بکشد و جوش بیاورد. با خودش فکر کرد که بیخود اینهمه سال خودش را علاف یک آیت اله دست دوم کرده است. اگر توی دفتر امامی کاشانی و یا یزدی یک کاری گرفته بود، حالا حتما ثروتش از میلیارد هم بالا زده بود. احساس کرد که عمرش بیخودی تلف شده. مدرک دکترایی را که آیت اله اصدق الواعظین برایش درست کرده بود هم آنطور که فکر میکرد برایش درآمدی نداشته. ده میلیون و بیست میلیون که نشد درآمد. اما حالا دیگر کار از کار گذشته و به این سادگی نمیشود شغل عوض کرد. بهتر است در همین دفتر دکتر اصدق کارش را ادامه بدهد ولی از این به بعد باید چشم و گوشش را بیشتر باز کند و با هدیه های ده میلیون و بیست میلیونی خودش را قانع نکند. اما مهمتر از همه اینکه باید خونسرد باشد و از این به بعد هم نباید نگران این باشد که قوه قضائیه ممکن است برایشان پرونده سازی بکند. قوه قضائیه خودش بزرگترین پرونده را دارد. این را هم مطمئن است که دکتر اصدق اگر مسیر درست پول ساختن را یاد بگیرد، خودش دست کمی از آیت اله کاشانی و یزدی ندارد. پس بهتر است دکتر اصدق را کمک کند که مسیر جدید را پیدا کرده و با هم بروند.
- آهای مومن زیادی طولش دادی. خواندی خبر را؟
- بله حاج آقا. خواندم و خجالت کشیدم.
- چرا مومن؟ چرا خجالت کشیدی؟ ناراحت شدی از اینکه در مملکت ما اینهمه فقیر و بیچاره ریخته و اینهمه زن مجبورند به خاطر نداری و مشکلات مالی دست به تن فروشی بزنند و آنوقت مقامات درجه یک این کارها را می کنند؟ این حرفها مال ضد انقلاب است و به من و شما مربوط نیست.
- نه حاج آقا. این حرفا به من چه مربوطه. زن تن فروش خودش میدونه که چیکار میکنه. به من چه. نگرانم که ما اینجا دلمون را به هدیه و وجوهات ده میلیون بیست میلیون خوش کرده ایم و آقایان علما و مقامات درج اول ده میلیارد و بیست میلیارد را هم قبول ندارن.
- خوب. تصدیق می کنی که ما حقیقتا از قافله عقبیم. باید سالها با سرعت بدویم تا به گرد این قافله برسیم. شاید برسیم و شاید هم نرسیم. اما از قدیم گفته اند که جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت است. تنها نگرانی این است که ممکن است عمر نظام آنقدر قد ندهد که ما خودمان را به این آقایان برسانیم. اگر چه که اگر از آن سایت ها مورد علاقه ی جنابعالی بپرسی خواهند گفت که حکومت تا صدسال دیگر ماندنی است.
- حاج آقا این سایتهای وزارت اطلاعات مجبورن این چیزا را بنویسند. اصلا اینا پول میگیرن که این چیزا را بنویسن. وگرنه حکومتی که مقامات درجه اولش اینجوری بدزدن بعیده که دوام داشته باشه.
- بادوام و یا بی دوام ما باید کار خودمان را بکنیم. مسئولان آن سایتها هم باید به کارشان علیه مخالفین و گروهکها ادامه بدهند و مخالفین را سر به نیست کنند که دست به افشاگری علیه مقامات نظام نزنند. شانس آوردیم که حضرت امام شر این مخالفین و منافقین را از سر ما کم کرد. اگر اینها در داخل کشور دستک ودمبک و روزنامه و غیره داشتند که معلوم نبود حالا چه قشقرقی راه می انداختند. اما این حرفها مال گذشته است. از امروز به بعد من برای شما یک ماموریت جدید دارم. ماموریت جدید شما این است که وقتتان را صرف شناسایی کارخانجات و معادن موجود در حوزه فعالیت ما بکنید و ببینید کدامشان واجد شرایط هستن که ما آنرا از وزارت مربوطه بخریم. اگر آقایان امامی کاشانی و یزدی و رفسنجانی میتوانند کارخانه و معدن بخرند، ما چرا نتوانیم بخریم. مستقیما به استاندار مراجعه کنید و اطلاعات لازم را از ایشان بگیرید. عجله کنید که غفلت موجب پشیمانی است. بیخود وقت را صرف خواندن مزخرفات سایت "ایران دیدبان" و "ریال دیدبان" نکنید. امام یک چیزی میدانستند که دستور قتل عام این گروهکها را دادند. مطمئنا اگر زحمات امام نبود امروز این علما و بزرگان کشور نمیتوانستند صاحب کارخانه و معدن و شرکت هواپیمایی بشوند. عجله کنید و تا هفته دیگر نتیجه کار را به من بگویید.

-----------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 9




20 جولای 2008

دکتر اصدق الواعظین و لیست تروریستی اتحادیه اروپا

یکی از خصوصیات جناب شیخ اصدق سابق و آیت اله دکتر اصدق الواعظین فعلی، فرصت شناسی و به قول عوام "پراگماتیسم" ایشان است. او معتقد است که؛ درست است که گفته اند "تغاری بشکند، ماستی بریزد. جهان باشد به کام کاسه لیسان"، اما این معنی اش این نیست که هر کاسه لیسی که توی خانه نشسته و فعالیتی در جهت شناختن موقعیتها و محل شکستن "تغارها" نمی کند، جهان به کامش باشد. شیخ اصدق میگوید کاسه لیس باید فعال باشد. لازم نیست آدم عضو انجمن "کاسه لیسان مبارز"! باشد اما خوب اگر "عالم" زرنگ نباشد کلاهش پس معرکه است. مردم وجوهاتشان را به هر "عالمی" نمیدهند. باید زرنگ بود و وجوهات را گرفت. یا به عبارتی "وجوهات هم مثل آزادی گرفتنی است و نه دادنی". براساس همین خصلت است که شیخ اصدق به موقع اطلاعیه صادر میکند و به بزرگان و به قول خودش از ما بهتران و مخصوصا به رهبر مستضعفین جهان تلگراف تبریک و در صورت لزوم تسلیت می زند.
و اما از بعد از حمله امریکایی ها به عراق و سرنگون شدن حکومت صدام حسین، شیخ اصدق مسایل مربوط به مجاهدین را با دقت و حوصله دنبال میکند. از آنجایی که شیخ مطمئن است که اگر رژیم جمهوری اسلامی نتواند به هر ترتیب کار مجاهدین را یکسره کند، این خطر وجود دارد که آنها ترتیب رژیم را بدهند و او مجبور به ترک کشور و دارائیهای نامنقولش بشود، این پیگیری برای او همواره با نگرانی همراه بوده است. البته هروقت مشکلی برای مجاهدین پیش میاید او هم مثل برخی دیگر از "علما" و "سربازان گمنام"، شادمانی کرده و اطلاعیه میدهد و گاهی هم به رهبر تلگراف میزند و از این رهگذر برای خودش کسب امتیاز میکند.
امروز صبح ازخبر خوشحال کننده ی باقی ماندن اسم مجاهدین در لیست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا، توسط یکی از "علماء" باخبر شد و بلافاصله به منشی اش گفت:
- برادر دکتر شعبانقلی آب دستت است زمین بگذار و یک اطلاعیه بنویس. نباید از بقیه عقب بمانیم. باید به همه ی رهبران جهان و بخصوص رهبران کشورهای اروپایی و علی الخصوص به ولی فقیه مستضعفین جهان تبریک بگوییم.
- تبریک واسه چی؟ چی بنویسم حاج آقا؟
- ای بی خبر کجائی؟. دنیا را آب ببرد رئیس دفتر ما را خواب برده. بنویس که روحانیت مترقی از بابت باقی ماندن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی اتحادیه اروپا خوشحال است و به رهبران این کشورها درود و صلوات می فرستد. بنویس که این کار شما باعث خوشحالی رهبر مستضعفین جهان شده و باعث میشود که آن گروهک نتواند برای جمهوری اسلامی که یک رژیم مترقی و متمدن است مشکل درست کند. ما از این حکم و تصمیم شما استقبال می کنیم. بعدش هم ببین همون سایتهای وزارت اطلاعات که دائم توشون گشت میزنی چه گفته اند تو هم دوتا بزار روش و بگو.
دکتر شعبانقلی مدتی به فکر میرود و میگوید:
- فقط یه اشکال کوچیکی هست. یعنی نه که اشکال باشه. یه مطلبی هس که یه خورده باید بیشتر توضیح بدیم.
- خوب میدیم. اشکالش کجاس؟ بیشتر توضیح میدیم.
- قضیه اینه که همین دو سه هفته پیش که اسم مجاهدین رو از توی لیست انگلیس در آوردن همون سایت "ایران دیدبان" که شما بهش میگی "ریال دیدبان" یه چیزایی نوشت که ما هم از روش کپی زدیم و اینور و انور فرستادیم. حالا نمیشه بازم حرفای اونا را تکرار کرد. یه کمی چیز داره. یعنی در واقع چیزش چیزه. چطوری بگم....
- خفه کردی مارا برادر دکتر شعبانقلی. حیف آن دکترایی که من برای شما گرفتم. اینقدر چیز چیز کردی که حال بنده بهم خورد. بالا بیاور و حرف اصلی را بزن مومن.
- آخه اون موقع همین سایت ایران دید بان و بقیه سایتهای وزارت، برخلاف انتظار بنده و بقیه برادران، کلی اظهار خوشحالی کردن از اینکه اسم مجاهدین از لیست انگلیس درآمده. البته اولش کلی به دولت انگلیس التماس کردن و تهدید کردن که حق نداره اسم اینا رو از توی لیست در بیاره. اما وقتی دیدن دولت انگلیس به خاطر نداشتن ولی فقیه کاری ازش ساخته نیس، شروع کردن به به به و چه چه و اظهار خوشحالی کردن. ماهم طبق فرمایش خود شما یه تلگراف تبریک به رهبری زدیم و یه تلگراف تبریک هم به جک استرا و مجلس انگلیس. حالا چطور میشه که ایندفعه باز یه تلگراف تبریک به همون قبلی ها بزنیم و از در نیومدن اسم مجاهدین اظهار شادی بکنیم؟
- یعنی شما میفرمائید نمیشه؟
- چی بگم حاج آقا؟ اقلا یه دو سه ماهی صبر کنیم که تلگراف قبلی فراموش بشه. بعدش یه تلگراف تبریک جدید بزنیم. یه کمی آبرو ریزی داری. یعنی در واقع میگن اینا هم مثل وزارت اطلاعاتی ها روشون از جنس سنگ پای غنی شده ی قزوینه.
شیخ اصدق مدتی ریشش را میخاراند و بعد با تعجب میگوید:
- این وزارت اطلاعاتی ها مثل اینکه از ماهم آخوند ترند. چطوری رویشان شده در عرض دو سه هفته دوتا حرف متناقض بزنند؟
بعد از چند ثانیه خودش جواب میدهد:
- تعجب ندارد مومن. تعجب ندارد. حفظ آبرو و مصالح نظام از عبادت هم واجب تر است. هرکاری آنها کرده اند شما هم بکنید.
دکتر شعبان قلی لبخندی میزند و میگوید:
- من که نمیدانم چه بنویسم که رندان و رقبا نخندند. شما بفرمائید بنده می نویسم.
بازهم شیخ مدتی ریشش را میخاراند و بالاخره ارشمیدس وار بانگ یافتم یافتم سرداده و سپس میگوید:
- برادر شعبانقلی جان، اصل اول این است که فرصت را از دست ندهیم و تا تنور داغ است نان را بچسبانیم و خودی نشان بدهیم. اصل دیگر این است که باعث خنده و مزاح رقبا نشویم. پس راه حل در این است که تلگراف بزنیم اما با درایت. بنویس جانم بنویس:
خدمت رهبر عالیقدر مستضعفین جهان.
بدینوسیله با کمال شعف و در عین حال اندوه، باقی ماندن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی اتحادیه اروپا را تبریک و تسلیت عرض کرده واز خداوند منان برای جنابعالی سلامت مزاج خواستارم.
والسلام و علیکم و علی ارواح پدرکم.
الجان نثار. الدکتر آیت اله اصدق الواعظین
-----------------------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/



ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 10




29 جولای 2008

دکتر آیت اله اصدق الواعظین و اعدامهای خیابانی

..... میگه سی ساله که حکومت دست ماس و آقایون علما براساس قوانین اسلامی قابل قبول خودشان میچرخانندش. معلوم نیس اینهمه اراذل و اوباش از کجا تولید میشه؟ حاصل حکومت اسلامی علما شده گرانی و فقر و بدبختی و فحشا و تا دلت بخواد اراذل و اوباش.

از خصوصیات برجسته دکتر اصدق، یا همان شیخ اصدق سابق، یکی هم بذله گویی و شوخ طبعی اوست. گاه و بیگاه بر سر منبر و یا در جلسات، به مناسبت لطیفه های دست اول تعریف میکند. وقتی هم که با دوستان خلوت کرده است بسیاری از لطیفه های کتاب اسرار مگو را که از همان دوران روضه خوانی به یادش مانده و حتی نوشته های عبید ذاکانی را برای آنها تعریف کرده و آنها را میخنداند. گاهی هم که سرحال است از منشی مخصوصش دکتر شعبانقلی میخواهد که در اینترنت گشتی بزند و جوک های دست اول را برایش بخواند. البته دکتر شعبانقلی هم حواسش جمع است که یکوقت از جوکهای مربوط به آخوندها که تعدادشان هم حقیقتا زیاد است نخواند و آیت اله را نرنجاند. امروز صبح هم شیخ اصدق به خاطر معامله خوبی که شب قبل کرده بوده و سودی که از فروش یک قطعه زمین نصیبش شده بوده سرحال بود و دلش میخواست روز را با خنده شروع کند. به همین دلیل هم به محض ورود به دفتر مخصوص از منشی اش خواست که جدید ترین جوک را برایش بخواند.
-...مومن مواظب باش که لطیفه اش بی مزه نباشد و حال ما را نگیری.
- چشم حاج آقا. عرض کنم که ...
- صبر کن ببینم. تو از قبل جوک را آماده کرده بودی یا اینکه هر روز صبح عادتت شده که اول به سراغ جوکها بروی؟
- هیچکدوم حاج آقا. یعنی در واقع هر دوش. حالا چه فرقی میکنه حاج آقا؟
- فرقش اینه که نکند تو هم دنبال لطیفه های مربوط به علما باشی و اینطرف و اونطرف ما را دست بیندازی. مواظب باش که آلت دست ضد انقلاب نشوی مومن.
- نه حاج آقا خیالتان راحت باشه.
- حالا این لطیفه مربوط به کی هست؟
- خوب معلومه حاج آقا. این روزا نصف بیشتر جوکها مربوط به حاج محمود آقاست. اجازه س بگم؟
- بگو مومن بگو. هرچی به این مردک جعلق بگن کمه. تغوط کرده به بساط ما. همه چیز را بهم ریخته. آخرش هم سر همه ما را به باد میدهد. بگو مومن.
دکتر شعبانقلی از روی صفحه ی کامپیوتر میخواند:
- عرض کنم که نوشته که یک روز عیال یعنی منزل حاج محمود به او میگوید که حالا که به کشورهای غربی رفت و آمد می کنی بهتر است یک کمی مدره بشی و رفتار غربی یاد بگیری که آبروی ولی فقیه را پیش غربی ها نبری. بهتره که گاهی هم غذای خارجی بخوری. تا هم خوردنش را یاد بگیری و هم به مزه اش عادت کنی. توی همین تهرون یه غذایی هست به اسم پیتزا. از همون شروع کن. بعدش هم به او میگوید که باید به پیتزا فروشی در شمال تهران زنگ بزند که برایشان پیتزا بیاورند. شماره پیتزا فروشی را که از فامیل گرفته به حاج محمود میدهد. حاج محمود هم شماره را میگیرد:
حاج محمود: الو...الو. اونجا کجاس؟
صدا از اونور خط: کجا رو میخواستی حاجی؟ اینجا پیتزا فروشیه.
حاج محمود: میشه بیزحمت ده سیخ پیتزا واسه ی ما بفرستید. دوغ و مخلفات هم همراش باشه.
صدا از اونور خط: بر پدر مردم آزار لعنت. گرفتی مارو برادر؟ کبابی که نیس. پیتزائیه. چندتا پیتزا میخوای؟
احمدی نژاد: عصبانی نشو مومن. خوب ما تازه رابطه با غرب را شروع کرده ایم. از کجا بدانیم پیتزا دانه ای است. حالا پس بیزحمت بیست تا پیتزا بفرستید.
صدا از اونور: به نام ؟
حاج محموددستپاچه شده و میگوید: خوب معلومه دیگه برادر. به نام خدا. به نام خدا و با درود به شهدای جنگ تحمیلی.
شیخ اصدق میزند زیر خنده و میگوید:
- جوکش ضد انقلابی بود اما دمشان گرم. حالا از اخبار بگو مومن. تازه ترین خبر چیه؟
- هیچی حاج آقا. امروز صبح به حکم حاج آقا مرتضوی سی نفر دیگه رو هم به اسم اراذل و اوباش اعدام کردن. دمش گرم. اگه این اعداما نباشه کار ما زاره حاج آقا.
- درست است اما میگم مومن ما بالا خره نفهمیدیم که این اراذل و اویاش از کجا میان که هرچی میکشیم بازم تمام نمیشن.
- از ما بپرسید میگم که چه اهمیت داره که از کجا میان. مهم اینه که اعدام بشن تا امنیت علما و برادرا حفظ بشه. اما حاج آقا این بقال سرکوچه اگر چه که وجوهاتش به موقع میرسه اما تازگیا مثل ضد انقلاب در این مورد حرفای بودار میزنه.
- به پای ایشان نپیچ مومن. سالهاست که خیرش به ما رسیده. چه اهمیت داره که چند تا غر هم بزنه. حالا چه گفته؟
- میگه که با این اعداما چشمم آب نمیخوره که ریشه این اراذل و اوباش کنده بشه. میگه سی ساله که حکومت دست ماس و آقایون علما براساس قوانین اسلامی قابل قبول خودشان میچرخانندش. معلوم نیس اینهمه اراذل و اوباش از کجا تولید میشه؟ حاصل حکومت اسلامی علما شده گرانی و فقر و بدبختی و فحشا و تا دلت بخواد اراذل و اوباش. میگه زمان شاه که قوانین اسلامی نبود و علما توی حکومت نبودن و ولی فقیه هم نبود، مدرسه ها و ادارات و دکون و بازار هم اسلامی نشده بود و اینقدر هم شلاق و دست و پا بریدن و اعدام هم نبود، اینقدر اراذل و اوباش نداشتیم.
شیخ اصدق حرف منشی اش را قطع کرده و با صدای بلند میگوید:
- صبر کن مومن صبر کن. مثل اینکه قضیه بیخ دارد. برو به ایشان بگو زود توبه کند. برود دهانش را آب بکشد. نان روحانیت و اسلام را میخورد. یک دکان را در عرض ده بیست سال کرده است سه سوپرمارکت و پنج دستگاه خانه و اموال منقول و غیره. آنوقت از حکومت طاغوت حمایت میکند. میدانی اگر این حرفها را عمدا و از روی فهم زده باشد زنش بهش حرام است؟ اینها که این حرف را بزنند دیگر از مخالفین چه انتظار داریم.
- استغفرواله حاج آقا. خدا سایه شما و ولی فقیه را از سر اینها کوتاه نکنه. من خودم توبه اش میدهم. شما نگران نباشید. البته ایشان طرفدار طاغوت نیست. خودش میگوید که اگر اون طاغوت نامرد، هرکس را که حرفی داشت و مخالفش بود به زندون نمی انداخت و شکنجه نمیکرد که انقلاب نمیشد.
شیخ اصدق مدتی به فکر فرو میرود و بعد سر بلند کرده و میگوید:
همه ی این بدبختیا باعثش حاج محموده. وگرنه این مملکت قبل از اینکه احمدی نژاد بیاد که اصلا اراذل و اوباش نداشت و کسی رو اعدام نمیکردن. شما یادت میار قبل از او کسی را اعدام کرده باشن؟ معلومه که نمیاد. پس اینا ربطی به روحانیت و ولی فقیه و قوانین اسلامی نداره. برو از قول من به بقال سر کوچه بگو زبانش را گاز بگیرد و همین امروز یک تلگراف برای دفتر ولی فقیه بزند و بگوید که ما مسلمین از زحمات حاج سعید آقا مرتضوی در اعدام اراذل و اوباش و ضد انقلاب حمایت می کنیم. برو عجله کن.

-----------------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 11




14 اوت 2008

آیت اله اصدق الواعظین و دکترای تقلبی علی کردان

"...حالا حاج آقا چه ربطی به وزارت اطلاعات و "ایران دیدبان" داره که شما چیزهای بد حواله شان میکنید؟ شما دارید یک مقداری کم لطفی میکنید ها. اینهمه ماشاءاله توی این مملکت دکتر واقعی ریخته. مسئولین و رهبران کشور ماشاءاله همه شان یکی و دوتا درجه دکترا دارن. همه اش هم دکترای اصل است و مو لای درزش نمیره. حالا یک آدم نادانی پیدا شده که رفته مدرک جعلی الکی خریده. خوب لابد پول درست و حسابی نداشته که یک مدرک جعلی دبش بخره."

سر و صداهایی که این روزها حول داستان جعلی بودن مدرک دکترای افتخاری علی کردان، وزیر کشور جدید دولت احمدی نژاد راه افتاده باعث نگرانی آیت اله دکتر اصدق الواعظین شده است. شیخ اصدق بیش از همه چیز از این نگران است که نکند گیر دادن به مدرک دکترای مقامات جمهوری اسلامی همه گیر بشود و به قول معروف آنوقت دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. از آن بد تر اینکه ممکن است مشخص بشود که بعضی از مقامات که عنوان دکترا را هم دارند، همان مدرک جعلی را هم ندارند. اگرچه که کسانی نظیر شیخ اصدق در واقع نیازی به نشان دادن مدرک دکترا نداشته اند. نه تنها نیازی نداشته اند که مدرک نشان بدهند، اصلا نیازی به داشتن درجه دکترا نداشته اند. چه نیازی هست که رئیس یک دانشگاه حتما درجه دکترا و یا حتی فوق لیسانس و لیسانس داشته باشد؟ رئیس جمهور و وزیر و وکیل و رئیس دانشگاه "نظام اسلامی" همینقدر که به ولایت فقیه معتقد باشند کافی است. همین خودش، هم نظام را حفظ میکند و هم کشور را آباد میکند و پول نفت را به سر سفره های مردم می برد. البته از جهت اینکه حفظ آبرو بشود و عوامل استکبار نتوانند جمهوری اسلامی را مسخره کنند، و در واقع برای اینکه یک بار دیگر مشت محکمی به دهان استکبار زده بشود، بهتر است که اگر کسی مثل شیخ اصدق قرار است رئیس دانشگاه بشود، برود یک دکترایی هم بگیرد. دکترا گرفتن که کار مشکلی نیست. حالا اگر یک آدم تنبلی پیدا بشود مثل همین پاسدار کردان و نخواهد تن به زحمت بدهد و در عوض برود دنبال تهیه دکترای جعلی که دیگر نه تقصیر ولی فقیه است و نه آیت اله دکتر اصدق الواعظین.
یک نگرانی دیگر شیخ اصدق این است که این برادر کردان چرا رفته دکترای افتخاری دانشگاه آکسفورد را جعل کرده. آنهم به آن صورت مسخره. یک ورق مقوای پر از غلط املایی و انشایی. درست مثل آن همشهری شیخ اصدق که رفته بود اسکناس بیست و سه تومانی جعل کرده بود. خوب اگر دکترا میخواست به خود شیخ اصدق مراجعه میکرد و یک دکترای حقیقی از یک دانشگاه معتبر داخلی میگرفت. مثل خیلی از برادران سپاه و کمیته و غیره. مگر همین رئیس دفتر شیخ اصدق دکترایش را از کجا آورده؟ مگر او اصلا لیسانس و فوق لیسانس داشته و یا اصلا دانشگاه رفته بوده. او سالها محافظ شیخ اصدق بوده و وقتی هم که شیخ اصدق به فرمان ولی فقیه رئیس دانشگاه شده، با یک خواهش و مبلغ ناچیزی به عنوان هدیه، کار دکترایش درست شده. دکترایی که نه افتخاری است و نه جعلی. این است که دکتر آیت اله اصدق الواعظین پاک گیج شده و سر از قضیه در نمیاورد. میگوید:
- برادر دکتر شعبانقلی شما چی فکر میکنی مومن؟
- در چه خصوص حاج آقا؟ در خصوص مسائل اتمی و یا ارتباط آقای دکتر احمدی نژاد با امام زمان؟
- من وقتی میگویم شما همیشه از مرحله پرتی نگو نه. مرد حسابی مسئله اصلی مملکت، رو شدن مدرک جعلی وزیر کشور جدید احمدی نژاد است.
- واله حاج آقا من اصلا نمی فهمم که وزیر کشور دکترا میخواد چکار؟ مگر وزیر قبلی دکترا داشت؟ به علاوه به نظر من وزارت اطلاعات باید یک تحقیقی بکند و همه کسانی را که دکترای جعلی دارند دستگیر و زندانی بکنند. معنی ندارد که جنابعالی و بنده و امثال بنده برویم سالها دود چراغ بخوریم و درس بخوانیم و دکترا بگیریم، آنوقت یک عده بروند پول بیت المال مسلمین را بدهند به استکبار و مدرک جعلی بخرند. خوب اگر کسی دکترا میخواهد و حوصله درس خواندن ندارد و یا حتی وقتش را ندارد خوب چرا به خود شما مراجعه نکند تا کارش را راه بیندازید؟
- مومن باز هم که داری پرت میگویی. حیف آن دکترایی که من به شما دادم. مشکل من ضد انقلاب و منافقین هستند. فرداست که بردارند بنویسند که، چه می دانم،... گر حکم شود که مست گیرند، در شهر چه و چه. حسابی آبروی نظام میرود. آن سایت وزارت اطلاعات که مورد علاقه جنابعالی هم هست، همان "ریال دیدبان" را میگویم، آنها هم که اصلا در اینجور موارد خفقان میگیرند. نه برادر کردان را می شناسند و نه اسمی از سردار زارعی و آن داستان شش زن عریان در حال نماز شنیده اند. انگار آنها تنها وظیفه شان داستان سرایی برای مجاهدین است و انعکاس آرزوهای ولی فقیه و سپاه بدر و آیت اله حکیم در باره آنها.
- حالا حاج آقا چه ربطی به وزارت اطلاعات و "ایران دیدبان" داره که شما چیزهای بد حواله شان میکنید؟ شما دارید یک مقداری کم لطفی میکنید ها. اینهمه ماشاءاله توی این مملکت دکتر واقعی ریخته. مسئولین و رهبران کشور ماشاءاله همه شان یکی و دوتا درجه دکترا دارن. همه اش هم دکترای اصل است و مو لای درزش نمیره. حالا یک آدم نادانی پیدا شده که رفته مدرک جعلی الکی خریده. خوب لابد پول درست و حسابی نداشته که یک مدرک جعلی دبش بخره. این که نباید باعث نگرانی شما و رهبران و بزرگان کشور بشود. از من می پرسید میگم فراموش کنید. یک تلفنی هم به مسئولین بزنید شاید قضیه را بیشتر از این بزرگ نکنند و بادش ندهند. هرچه که نباشد این برادر کردان از خودمان است. پاسدار است و از یاران حاج محمود.
شیخ اصدق مدتی فکر میکند و در حالی که آثار نگرانی از چهره اش رفته میگوید:
- حق با شماست مومن. آن برادران وزارت اطلاعات هم کارشان درست است. دشمن ما همانهایی هستند که سی سال است دست از سر ما بر نداشته اند. این مسائل آنقدر اهمیت ندارند که مسئولین نظام الهی ما وقت و اعصاب خودشان را صرف آن بکنند. حق با شماست. بگذار ضد انقلاب هرچه میخواهد بگوید. ما باید به فکر حفظ نظام باشیم. حق با شماست مومن. خداوند شما را حفظ کند.

-----------------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 12




2 سپتامبر 2008

آیت اله اصدق الواعظین و حفاظت "اشرف"

"من نمی فهمم اینا از جان ما چی میخوان. خوب روحانیت به حکومت رسیده، باید حکومتش را بکنه دیگه. از زمان حضرت آدم توی این مملکت هالوت و جالوت و سلیمان نبی و امیرارسلان نامدار و شاه عباس میرزا و شاه سلطان حسین کرد شبستری افشار و شاه شهید و رضا شاه کبیر قاطرچی و شاهنشاه آریامهر خائن حکومت کردن. این همه مدت یکی پیدا نشد به اونا بگه که چرا توی قصر زندگی می کنی و چرا ماشین بنز سوار سوار میشی و چرا چندتا زن عقدی و صیغه داری."

شیخ اصدق سابق که همان آیت اله دکتر اصدق الواعظین فعلی باشد؛ از همان اوائل انقلاب که با زد و بند با برخی از بازاریهای محله پیشنماز و رئیس کمیته شده بود، به شدت از مجاهدین و چپی ها می ترسید. یکی از جوانان فامیل زنش که تقریبا از همه ی اسرار خانوادگی و "شغلی" شیخ با خبر بود، هوادار مجاهدین شده و شب و روزش را در محل فعالیت آنها می گذراند. شیخ نگران بود که نکند یک وقت آن جوان داستانهای مربوط به رسوایی های خانوادگی و سرکیسه کردن "مومنین" را برملا کند و او دیگر نتواند در آن شهر بماند. همه ی امید شیخ این بود که خمینی فتوایی علیه مجاهدین بدهد تا او با کمیته ای ها آنها را از شهر بیرون کنند. وقتی خبر دار میشد که مجاهدین و چپی ها در روزنامه ها و اطلاعیه هاشان آخوندها را افشا میکنند و دزدیها و کارهای خلافشان را رو میکنند، ته دلش آرزو میکرد که آنقدر اختیار و قدرت داشت که بدهد همه ی آنها را توی میدان شهر اعدام کنند. این آزو را بارها جلوی پاسداران محافظش به زبان آورده بود. خیلی مواظب بود که یکوقت بدون گرفتن فتوا و اجازه از بزرگان، کاری نکند که برایش گران تمام بشود. به پاسدار محافظ اصلی اش بارها سفارش کرده بود که:
- برادر شعبانقلی مواظب باش که این برادران یک وقت سر خود و بدون اجازه من کاری نکنند. خودم هرموقع وقتش شد خبرشان می کنم. با اینها باید فعلا دست به عصا رفتار کنیم.
پاسدار محافظش که آن موقع به شعبان جیب بر معروف بود و تقریبا همه مردم شهر او و پدرش؛ که او هم کارش دزدی و جیب بری و قاچاق فروشی بود را می شناختند. شیخ به شعبانقلی قول داده بود که اگر از ته دل توبه بکند و همه وقتش را در خدمت به او بگذراند، خداوند از سر تقصیراتش خواهد گذشت و آینده روشنی در انتظارش خواهد بود. و حالا پیش بینی شیخ درست از کار درآمده و شعبان جیب بر؛ شده است برادر دکتر شعبانقلی و پائین برخی نامه هایی که از دفتر شیخ اصدق به ادارات مختلف فرستاده میشود را با عنوان؛ دکتر شعبانقلی صداقت نیای خمیس آبادی، رئیس دفتر مخصوص حضرت آیت اله دکتر اصدق الواعظین، امضاء میکند.
عرض میکردم که یکی از آرزوها و دعاهای مستمر شیخ اصدق از همان اوائل انقلاب این بوده که "خدا شر این مجاهدین را از سر ما علما کوتاه کند". وقتی همان اوائل شعبان جیب بر به او میگفت که:
- حاج آقا اینا که تا اونجایی که من و بقیه برادرا میشناسیم جوونای پاک و با معرفتی هستن. چرا اینقدر از اونا بدت میاد؟
شیخ اصدق در جوابش میگفت:
- پسر جان نگاه به ظاهرشان نکن. اینها از کفار هم بدترن. نمی بینی از صب تا شب کارشون شده اینکه مواظب باشن که ما چیکار میکنیم؟ من نمی فهمم اینا از جان ما چی میخوان. خوب روحانیت به حکومت رسیده، باید حکومتش را بکنه دیگه. از زمان حضرت آدم توی این مملکت هالوت و جالوت و سلیمان نبی و امیرارسلان نامدار و شاه عباس میرزا و شاه سلطان حسین کرد شبستری افشار و شاه شهید و رضا شاه کبیر قاطرچی و شاهنشاه آریامهر خائن حکومت کردن. این همه مدت یکی پیدا نشد به اونا بگه که چرا توی قصر زندگی می کنی و چرا ماشین بنز سوار سوار میشی و چرا چندتا زن عقدی و صیغه داری. خوب حالام نوبت حکومت روحانیته. به مجاهد و چپی چه مربوطه که ما چیکار می کنیم. مملکت مال ولی فقیه و امام و "اسلامه". هر طور دلمون بخواد بیت المال را خرج میکنیم. هرچندتا هم دلمون بخواد زن می گیریم.

به این ترتیب بزرگترین آرزوی شیخ اصدق این بود که حتی یک نفر از مجاهدین زنده نماند. هر وقت هم از یکی از مقامات می شنید که مجاهدین تمام شدند، قند توی دلش آب میشد و از ته دل میگفت الحمد لله. وقتی هم که خمینی فتوای قتل عام مجاهدین و چپی های زندانی را صادر کرد، شیخ اصدق از جمله کسانی بود که با تمام توان از او پشتیبانی کرد و علیه منتظری سخنرانی کرد و گفت که "این شیخ بیسواد باید برود روضه اش را بخواند. او را چه به ولی فقیه شدن".
اما سالها گذشت و شیخ اصدق فهمید که علیرغم همه آن قتل عامها و اعدامها، مجاهدین تمام نشده اند و یکی از مشغله های اصلی ذهن ولی فقیه هستند. شیخ فهمید که اگر خطری حکومت آخوندها را تهدید کند همین مجاهدین هستند. این بود که همیشه گوش به زنگ بود و خبرهای مجاهدین را دنبال میکرد و مواظب بود که اگر "اتفاق ناگواری" افتاد بدون معطلی خودش را به اروپا برساند. به همین دلیل هم "آقا زاده ها" را به اروپا روانه کرده و کلی هم پول برایشان فرستاده و تا توانسته بودند خانه و مستغلات خریده بودند و در بانکها پس انداز کرده بودند.
این روزها هم که مسئله مجاهدین و شهر اشرف و حفاظت آنها در عراق موضوع بحث اغلب رسانه ها و سایت های وابسته به وزارت اطلاعات است، شیخ بیشتر از قبل نگران است و موضوع را دنبال میکند. شکمش را صابون زده که ایندفعه شاید ولی فقیه با کمک برادران سپاه بدر و دار و دسته حکیم کار مجاهدین را یکسره کند. هر روز صبح اول وقت که به دفتر می آید اولین سوالش از دکتر شعبانقلی این است که:
- برادر دکتر شعبانقلی بفرمایید که این سایتهای برادران وزارت اطلاعات و سربازان گمنام حضرت امام و آن سایت "ریال دیده بان" چی نوشته اند مومن؟ بالاخره ما از دست این سه چهارهزار نفر خلاص می شویم یا آخرش اینها قبر ما را می کنند و چنان مثل اجل معلق روی سرمان ظاهر میشوند که فرصت نمی کنیم فرار کنیم؟ من نمی فهمم این احمدی نژاد خاک بر سر چکار میکند؟ چرا عوض اینکه برود عراق با ژنرالهای امریکایی که طرفدارش هستند چای و قهوه بخورد، چند هزار پاسدار برنمیدارد ببرد عراق کار اینها را یکسره کند؟ باید به اون ژنرالهای امریکایی بگوید که جلوی تماس مجاهدین با شیعیان عراق را بگیرند. اینها شیعیان عراق را گول میزنند. روحانیت عراق را گول میزنند. می ترسم آخرش دولت عراق را هم گول بزنند. رئیس جمهور به این بی عرضگی نوبر است.

دکتر شعبانقلی که خودش هم در ترسیدن از مجاهدین دست کمی از شیخ اصدق ندارد و نگران است که اگر مجاهدین بیایند او باید تقاص همه بلاهایی را که بر سر هواداران مجاهدین آورده و همه کلاه هایی را که سر مردم گذاشته پس بدهد، با نگرانی میگوید:
- واله حاج آقا گلاب به روتون، ما که دیگه چیز گیجه گرفتیم. باز یه چیزی یک نفر توی وزارت دفاع عراق گفته و این برادران شروع کردن به بشکن زدن و نقل و شیرینی پخش کردن. الان چند ساله که همش حرفشون اینه که امروز دولت عراق مجاهدین و قرارگاهشون را تحویل میگیره، فردا تحویل میگیره. امروز اخراجشون میکنه، فردا اخراجشون میکنه. اینا فقط بلدن آرزوهاشون را به اسم خبر موثق از قول یقنلی بقال توی سایت و روزنامه ها بنویسن. دیروز با پررویی تمام نوشتن:
"به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی هابیلیان (خانواده شهدای ترور) یك عضو اتحادیه جهانی روزنامه نگاران جهان عرب گفت: با بررسی‌هایی كه كمیساریای عالی انتخابات در عراق انجام داد معلوم شد تمام آماری كه مجاهدین ادعا می‌كنند طرفداران آنها در عراق هستند دروغ و زائیده تخیلات و تبلیغات مجاهدین است و آنها با هزینه‌های آنچنانی تنها توانسته‌اند در حدود 10 هزار امضاء برای خود جمع آوری كنند".
خبرگزاری فارس که ماشاءاله روی سنگ پای قزوین رو سفید کرده. حالا این روباه از قول دمبش یعنی پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان (که اروای دمبشون هیچ دشمنی با مجاهدین ندارن و هرچی میگن مو لای درزش نمیره)، این یکی هم به نقل از یک فلکزده که معلوم نیست دم حرم امام حسین گدایی میکنه یا حرم سامره (مدرک روزنامه نگاریش را هم لابد برادر کردان از دانشگاه آکسفورد برایش گرفته)؛ ورداشته این مزخرفات رو نوشته. ما که موندیم که چیکار کنیم.
- برادر دکتر شعبانقلی عزیز خیلی جوش نزن مومن. به این دوستات هم بگو شتر در خواب بیند پنبه دانه. سی ساله که ما داریم سر منبرهامون میگیم اینا تمام شدن و از بین رفتن و چه و چه شدن. اما بازم همینا اطلاعات اتمی ما را افشا کردن و دست ما را توی پوست گردو گذاشتن. این دوستای سرکار مثل اینکه خیلی دوست دارن که روحانیت را سر کار بگذارند و رنگ کنند. خبر ندارند که ما خودمان قورباغه را رنگ می کنیم و به جای تلفن همراه به مومنین قالب میکنیم. اینا اگر خیلی زرنگن باید احمدی نژاد و دولت را وادار کنند که با کمک همان ژنرالهای آمریکایی هوادار احمدی نژاد، حفاظت قرارگاه مجاهدین را به خودمان منتقل کنند. من خودم حاضرم فرماندهی ایدئولوجیک این کار را به عهده بگیرم.

دکتر شعبانقلی قیافه متفکرانه ای به خود میگیرد و میگوید:
- میگم حاج آقا شما که ماشاءاله در این سی سال به اندازه کافی به مومنین و "اسلام" خدمت کرده اید و حالا دیگه ماشاءاله سنی ازتون گذشته و بدنتان حسابی خسته شده. چطوره که تشریف ببرید در یک جای خوش آب و هوایی اونور دنیا بقیه عمرتون رو به عبادت بگذرانید. بنده هم دست زن و بچه ها رو میگیرم و در خدمتتون هستم. هم از حضورتون کسب علم و فیض میکنم و هم کارهاتون را راست و ریس میکنم. حیف است که بعد از اینهمه سال خدمت کردن به مومنین و اسلام، یه دفه خدا نکردن گیر این از خدا بی خبرها بیفتیم. اینا ول کنم معامله نیستن. بالاخره دیر یا زود یه روزی میان سر وقتمون.
- اینقدر نا امید نباش مومن. شما خودت خبرهای خوش را به من میدهی. مگر نگفتی به زودی حفاظت اینها را به دولت عراق تحویل میدهند. خوب آنوقت دیگر کار تمام است. ما به همراه برخی از علما و تجار محترم تازه تصمیم گرفته ایم که یک بانک خصوصی تاسیس کنیم. اجازه اش هم از "آقا" گرفته شده. آخر اینها که از بین بروند دیگر تا دویست سال دیگر روحانیت بدون دردسر حکومت میکند.
- حاج آقا قربان جدت برم این چه حرفیه؟
- مومن مارا رنگ نکن. خودت میدانی که من سید نیستم. کدام جدم را میگویی؟ جد من هم مثل جد خیلی های دیگر از علما یک دهاتی کشاورز بود. خدا رحمتش کند. خیلی زحمت میکشید.
- اختیار داری حاج آقا. بعد از سی سال خدمت به اسلام و مومنین شما از سید هم سید تری. تازه همون کشاورز خودش حبیب خدا بوده. خودتون همیشه میگین الکاسب حبیب اله.
- خوب حالا حرفت را بزن.
- هیچی حاج آقا. حرف من اینه که دیگه فایده نداره. من که چشمم از این داستانا آب نمیخوره. اگه حالا هم جواب نمیدید اقلا قول بدید در باره ش فکر کنید.
- در باره چی جواب بدم یا فکر کنم مومن؟ چرا حرف سرکه میزنی.
- سرکه نه حاج آقا. سکرت. منظورم اینه که در باره رفتن به یک جای خوش آب و هوا و بقیه قضایا فکر کنید.
شیخ اصدق سرش را به زیر انداخته و فکر میکند. بعد سرش را بلند کرده و میگوید:
- بد هم نمیگویی مومن. خودت جوانب قضیه را بررسی کن تا هفته آینده در باره ش حرف بزنیم. باید با آقا زاده ها هم تماس بگیرم و نظرشان را بپرسم. شاید دیگه وقتش رسیده. شاید.

-----------------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


ماجراهای دکتر اصدق الواعظین شماره 13



ششم اکتبر2008

دکتر آیت اله اصدق الواعظین و دکتر هوشنگ امیر احمدی نژاد
(از سلسله ماجراهای دکتر اصدق الواعظین)
" خوب چی گیر اینا میاد مومن؟ اینا که توی امریکا حتما وضعشان خوبه. کونشان هم برای شلاق حکومت اسلامی لک نزده. پس دیگه چه مرگشانه؟ اصلا بفرما که خرج و مخارج این "شورای ایرانیان- امریکائیان" را کی میده و اینها زیر نیم کاسه شان چه کاسه ای هست؟ زود بگو. مختصر هم بگو..."
"پس خوبست اسمش را بگذاریم حاج هوشنگ امیر احمدی نژاد. بقیه اش را بگو..."


این روزها نگرانی ها و دل مشغولی های شیخ اصدق زیادتر از گذشته است. از یکطرف نگران است که مشکلات داخلی ناشی از درگیری های جناحهای مختلف حاکمیت کار حکومت را به جاهای باریک بکشاند و از طرف دیگر سیاستهای سیخکی و به قول شیخ آبدوغ خیاری احمدی نژاد در مورد مسائل منطقه ای و بین المللی ممکن است برای حکومت درد سر درست کند. از اینها گذشته مشکلات ریز و درشتی هم که در نتیجه نفهمی و ندانم کاری برخی مسئولان و بخصوص رهبر معظم درست میشود حسابی نگران کننده هستند. همین مسئله دکترای تقلبی " دکتر کردان" که از یاران نزدیک رهبری و احمدی نژاد است خودش میتواند به یک مشکل اساسی حکومت تبدیل شود و شیخ فکرش را که میکند مو به تنش سیخ میشود. همه ی اینها باعث شده که شیخ اصدق همواره نگران باشد و نتواند پاسخ این سوالات را پیدا کند که بالاخره این حکومت تا کی دوام خواهد آورد؟ و شیخ چه وقت باید مستقلات را به پول نقد تبدیل کرده و پولها را به بانکی در اروپا منتقل کند؟ شیخ اغلب با رفتار و گفتار خودش، نگرانیش را به رئیس دفترش شعبان جیب بر که حالا شده است دکتر شعبانقلی و به عنوان یک تحلیل گر مسائل سیاسی شناخته میشود هم منتقل میکند. هر روز از او در باره خبرهای داخلی و خارجی می پرسد و او را مامور کرده که با مطالعه مقالات مختلف، از آخرین تحلیلهای متخصصین و کارشناسان خارج و داخل مطلع شده و شیخ را نیز در جریان روند اوضاع قرار بدهد.
امروز هم طبق معمول بقیه روزها، شیخ اصدق از دکتر شعبانقلی می پرسد:
- خوب برادر شعبانقلی بفرما که دنیا دست کیه؟ آخرین خبر داخلی چیه؟ آخرین خبر خارجی چیه؟ همه را بگو اما مختصر بگو مومن. مختصر.
اما یادش می افتد که یک موضوع را باید پیگیری کند. بنا براین بدون اینکه به منشی اش فرصت پاسخ دادن بدهد میگوید:
- اما نه!! اول بفرما که داستان این برادر دکتر کردان و آن دکترای تقلبی به کجا کشید؟
- واله حاج آقا همونطور که هفته پیش فرمودی من یه تماسی به ایشان گرفتم و عرض کردم که شما به ایشان نگرانید. ایشان هم فرمودند که موضوع اصلا جای نگرانی نداره. فرمودند به شما عرض کنیم که مدرک تقلبی در کار نیست و ایشان خودشان به همراه یک برادری به عنوان مترجم به انگلیس رفته اند و ضمن خوردن چلو کباب با رئیس دانشگاه آکسفورد در یک چلو کبابی خودی در لندن، یک دکترای افتخاری از ایشان گرفته اند. فرمودن به شما بگیم که به اون نشونی که در لندن یک خیابانی هم هست به اسم آکسفورد که پر از اتوبوس دوطبقه است، ایشان خودشان به لندن رفته بودند و دکترا هم تقلبی نیست.
شیخ اصدق با خنده میگوید:
- مومن اینکه نشانی دادنش هم مثل مدرک دکترایش الکیه. به علوه از آن هفته تا این هفته هم که معلوم شد که مدرک واقعا جعلیه و خود "دکتر کردان" هم اقرار کرده.
- خوب دیگه. بدشانسی آورده حاج آقا. گندش در آمده حاج آقا. میگم اگه اجازه بدین زنگی بهشان بزنم و بگم که همه جا بگن یک مدرک دکترای دیگه دارن که از همان دانشگاه خودمان گرفته اند و جنابعالی هم مدرک را امضا کرده اید.
- نخیر مومن لازم نکرده. عقلت کجا رفته؟ این مومن حزب اللهی معلوم شده که لیسانس و فوق لیسانش هم تقلبیه. اگر پای روحانیت به وسط کشیده بشه اونوقت دکترای بنده و جنابعالی و بسیاری از مومنین هم میره زیر تیغ. در این جور موارد باید تا میتوانی خودت را کنار بکشی. شتر دیدی ندیدی. نخیر ولش کن دیگه هم بهش زنگ نزن. اگر هم ایشان زنگ زد بگو من رفته ام زیارت عتبات.
– چشم حاج آقا شما بهتر می فهمین.
- خوب حالا راجع به اخبار بگو مومن.
منشی کاغذهایش را جابجا میکند و بعد از کمی مکث میگوید:
- واله حاج آقا مهمترین خبر که شایدم واسه ی ما خوشحال کننده باید باشه همین قضیه راه افتادن و تاسيس دفتر" شورای ایرانیان- آمريکاييان" در تهرانه.
- به به. خیر است انشاء اله. بالاخره امریکایی ها سر عقل آمدند. همین روزاس که سفارتشان را دوباره راه بیندازند و کار ما را راحت کنند. حالا این شورا مال کیه؟ دولتیه یا خصوصیه؟
- البته اینقدرها هم نباید خوش بین باشیم. عرض کنم که این شورا ظاهرا دولتی نیه. یک عده از ایرانیهای مقیم امریکا راه انداختن. به گفته خودشان
"شورای ايرنيان و آمريکاييان يک نهاد غير دولتی است که برای بهبود روابط ميان تهران و واشينگتن تلاش می کند. اعلام کرده که از دولت آمريکا برای تاسيس دفتر در ايران اجازه رسمی گرفته است."
- مبارک است. خیراست انشاءاله. خیلی هم باید خوش بین باشیم. بفرمایید که پشت قضیه چیه؟ این "ایرانیان- امریکاییان" کی هستند و دمبشان به کجا وصله؟ از وزارت اطلاعات خودمان هستند و یا کلکی توی کارشانه؟ نکند کار همین دارو دسته "ریال دیدبان" باشه؟ از این دم بریده ها هرچی بگی برمیاد.
- ای بابا! حاج آقا شما هم که خیال برتان داشته. "ریال دیدبان" پول میگیره که فحش بده. شورا راه انداختن کار یک بخش دیگه ایه. تازه!! مگر هرکجا از این شوراها راه بیفته کار وزارت اطلاعات خودمانه؟ نخیر. اینا یک عده مومنین و ایرانیایی هستن که سالها در امریکا بودن و دارن برای نزدیک شدن رابطه ما با امریکایی ها تلاش میکنن. همین.
- خوش تلاش باشن. حالا چی گیر اینا میاد مومن؟ اینا که توی امریکا حتما وضعشان خوبه. کونشان هم برای شلاق حکومت اسلامی لک نزده. پس دیگه چه مرگشانه؟ اصلا بفرما که خرج و مخارج این "شورای ایرانیان- امریکائیان" را کی میده و اینها زیر نیم کاسه شان چه کاسه ای هست؟ زود بگو. مختصر بگو. از همان ابتدا هم راستش را بگو. گرانش هم نکن. بازار گرمی هم نکن که حوصله اش را ندارم. بفرما مومن. بگو.
- چشم حاج آقا. ما از کی تا حالا با شما گران حساب کرده ایم که حالا دومی اش باشه؟ اگر شما میخواهید کار ما را بی ارزش کنید و بابت اخبار دست اول و تحلیلهای ما ارزش قائل نشوید خوب خودتان میدانید. اما ما کار خودمان را برای رضای خدا می کنیم و اجرمان را هم از خدا میگیریم.
- پس لابد آن دکترا را هم از خدا گرفته ای. خوبست. لازم نیست گرانش کنی. حرف بزن که حوصله بحث ندارم. بگو ببینم اینا رئیسشان کیه؟ از کی خرجشان را میگیرند و قصد و غرضشان چیه؟
- چشم حاج آقا میگیم. در مورد رئیسشان که اسمش دکتر هوشنگ امیر احمدیه و دوست حاج محمود احمدی نژاد خودمانه.
- پس خوبست اسمش را بگذاریم حاج هوشنگ امیر احمدی نژاد. بقیه اش را بگو.
- گویا اینا مخارجشان را از یک سری تجار محترم صاحب شرکتهای نفتی میگیرن. قصد و غرضشان هم اینه که ....
- نمیخواد ادامه بدی. فهمیدم. میخوان پای این شرکتای نفتی را به ایران باز کنند. خوب اینکه خوبه مومن. اصلا این شرکتای نفتی چرا مستقیما با امثال ما روحانیون تماس نمی گیرن؟ ما که بهتر میتوانیم راهنمایی شان کنیم.
- خوب برای اینکه این تجار محترم وجوهات پرداخت نمی کنند. خوب شما را نمی شناسن دیگه حاج آقا. همین "شورای ایرانیان-امریکاییان" کارش همینه که بزرگانی مثل شما را به این شرکتای نفتی معرفی کنه تا هم وجوهات عقب افتاده را بپردازند و مشغول ذمبه نباشند و هم کار به دست کاردان بیفته و اون بیچاره ها گیر یک مشت دلال کلاش و کلاه بردار نیفتند و اسم حکومت اسلامی و روحانیت خراب نشه.
-خداوند خیرشان بدهد. این برادر حاج هوشنگ امیر احمدی نژاد تا حالا کجا بود؟ اما نگویید این تجار محترم ما را نمی شناسن. دروغ میگویند مومن. مگر آقا زاده آقای رفسنجانی آن حق و حساب را از آن شرکت نروژی نگرفته بود؟ خوب آن شرکت از کجا ایشان را شناخته بود؟ یعنی ما کمتر از ایشان هستیم؟
-نخیر حاج آقا شما کمتر از ایشان نیستید. اما ایشان بابا شان رئیس جمهور بود و به عنوان سهامدار اصلی نفت و گاز و پسته و فرش ایران در همه جا شناخته شده بود و آن شرکتها هم فهمیده بودن که با کی تماس بگیرن.
- اشتباه فهمیده بودن مومن. وگرنه گندش در نمی آمد. امیدوارم که این امریکاییها اشتباهی نروند. بهتر است شما یک تماسی با این شورای مومنین نمیدانم چی بگیرید و ما را معرفی کنید. اصلا دعوتشان کنید که ایندفعه که به ایران آمدند تشریف بیاورند یک ناهاری، شامی، خدمتشان بخوریم و یک گپی در باره مسائل سیاست جهانی بزنیم. بهتر است بفهمند که ما هم نظرات خودمان را داریم. ضمنا بهتر است از همین حالا با ما آشنا بشوند و بفهمند که کار دست کیه و با کی باید حرف بزنند و بیخودی سراغ هر ننه قمری نروند و پولشان را هدر ندهند. بهتر است بدانند که این مملکت مال روحانیت است.
- چشم حاج آقا. دنبال میکنم. اما ظاهرا حاج آقا متکی وزیر خارجه خودمان از این خبرها اظهار بی اطلاعی کرده.
- بچه نشو مومن. معلوم است که برای چی اظهار بی اطلاعی میکنه. میخواد مسائل خصوصی خودش را با مسائل مملکتی قاطی نکنه. سیاست یعنی همین. خواهی دید که ایشان از اولین کسانی خواهد بود که راه و چاه را به آن شرکتهای نفتی نشان خواهد داد. گوش به این حرفها نده مومن. هرچه زودتر ما را به این برادران شورای ایرانیان-امریکاییان معرفی کن. نانمان افتاده توی روغن. فرصت را نباید از دست داد.
- چشم حاج آقا.

------------------------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/