Wednesday, November 11, 2015

نفوذیها دارن میان!


حسین پویا
19 آبان 94  


 دفتر لاریجانی رئیس قوه قضائیه.


تلفن زنگ می زند. منشی تکمه بلندگو را می زند:
منشی – بفرما
صدا – سلام علیکم حاج آقا
منشی – علیکم السلام. بفرما
ص – ...... هستم از دفتر آقا. به حاج آقا  وصل کنید کارشون دارم
م – آقا سلام علیکم. ارادت دارم. حاج آقا دارن نماز می خونن. بگم نمازشون رو قطع کنن؟
صدا – سلامت باشید. لازم نیست. بفرمائید که دستور آقا را در مورد نفوذیهای استکبار اجرا کردید؟
منشی – بله حاج آقا. دستور اجرا شده. تعدادی دستگیر شدن
ص – در باره این دستگیریها ..
م – اگه سوالی هست بفرمائید. بنده در جریان کامل قضایا هستم
ص – اینایی رو که گرفتید مدارکتون چی بوده؟
منشی – والله هرکدام مدرک خودشون رو دارن
ص – مثلا
م – یکیشون تو یخچالش هامبرگرد داشته.
صدا – چی داشته؟
م – هامبرگرد حاج آقا. مال ماک دوناله.
صدا – ماک دونال کیه؟
م – ماک دونال امریکائیه. از اون ملاعین استکباریه. آدم عادی رو  دو روزه می کنه نفوذی امریکا. چه برسه به خبرنگار که تنش می خاره.
 ص – ای ملعون ها. خدا را شکر که آقا حواسشون هست.
 منشی – بله حاج آقا..... خلاصه رفتن سر یخچال نفوذیه، دیدن توش یه چیزی مثل گوشت چرخ کرده بوده که گرد بوده.
صدا- گوشت چرخ کرده مگه گرد و دراز داره؟
منشی – بله حاج آقا. درازش میشه همون کباب خودمان. اما گردش یه چیز دیگه س. اول فکر کردن کتلته. طرف هم می گفته کتلته. اما از بچه ش پرسیدن این چیه. گفته هامبرگرده.
صدا – عجب........ ملعون ها. خوب خوب . دیگه چه؟
منشی – یکی دیگه هم اخیرا یک تلفن از امریکا داشته
صدا – تلفن از امریکا؟ ای ملعون. از کی بوده؟ مامورین سیا بودن؟
منشی – نخیر حاج آقا. خودش بعدا در اوین اقرار کرده که پسرعمه ش بوده که از ش خواسته که یه سفر بره امریکا.
صدا – بره امریکا چکار کنه؟
منشی – گفته یه همسایه داره که سیاهه و میخواد در باره تجارت با ایران ازش یه سوالاتی بکنه. برادران صدای سیاهه رو ظبط کردن
صدا – حتما مامور سیا بوده که الکی گفته سیاهه. این برادران  سایبری حقیقتا زحمت می کشن.
منشی – بله حاج آقا. این برادرا نباشن معلوم نیست دست استکبار چه بلایی بر سر ما بیاره.
صدا – بله. آقا همیشه براشون دعا می کنن
منشی – بله همونطور که آقا پیش بینی فرمودن همه نفوذی بودن
صدا – چند نفر دستگیر شدن از این ملاعنه!
منشی – زیاد بودن حاج آقا. بعضیاشون پاسپورت داشتن
صدا – امریکائی؟
منشی – نخیر جمهوری اسلامی. اما سوال اینجاست که خبرنگار پاسپورت میخواد چکار؟ اگه نفوذی نیست.
صدا – ملعون ها. بله پاسپورت برای چه گرفته؟
منشی – حالا وقتی که توی دست برادرا "موقور"! بیان و اعتراف کنن معلوم میشه که هم نفوذی بودن و هم موارد انحراف اخلاقی داشتن و شبا دور هم تریاک می کشیدن
صدا – بله. این ملعونها باید اقرار کنن که از سیا حقوق میگرفتن. وگرنه پول تریاک کشی از کجا میاوردن.
منشی – بله حتما اقرار می کنن. حاج آقا لاریجانی هم همین رو فرمودن.
صدا – خداوند خیرشون بده. البته خوب بحمداله برادران سپاه کارشون رو بلدن.
منشی – بله حاج آقا. خدا خیرشون بده. هیچکی مثل اینا نمیتونه ثابت کنه که آقا درست می فرمان.
صدا – بله.... این برادران می فهمن که اختلاس به ما ضربه نمی زنه. اما نفوذی ضربه می زنه.
منشی – احسنت حاج آقا. اختلاس ضربه نمی زنه
صدا – ببخشید یادم رفت بپرسم که حال آقازاده ها چطوره؟
منشی – الحمد لله و المنه. خوبن. دیروز زنگ زدن. بزرگه بحمدالله لیسانش رو از دانشگاه "سان فانسیکو" گرفته و برای فوق لیسانس قرار است به دانشگاه لوس آنجالس بره. میگه اونجا راحت تره. دومی هم ...
صدا – زنده باشند حاج آقا. اینها افتخارات جمهوری اسلامی ما هستن. بنده زاده ها هم در لندن هستند و درسشون تمام شده و حالا یک شرکت تجاری باز کردن که قراره برخی اقلام  را برای فروش به اینجا بفرستند. یاد گرفتن که نان حلال بخورن آقا.
منشی – زنده باشند انشاء الله. اینها افتخارات ما هستن. زنده باشن.
صدا – پس به حاج آقا بفرمائید هرچه زودتر گزارش این نفوذی های ملعون را به آقا بدن.
منشی – چشم. اطاعت میشه.
صدا – ایدکم الله تعالی. فی امان اله...................



Friday, October 23, 2015

فرجام "برجام" و جام زهر


حسین پویا
30 مهرماه 1394
 چون توافقنامه اش برجام شد
سیدعلی از هسته ای ناکام شد

گرچه قِر میداد یک خط در میان
دست او رو شد برای غربیان

لاجرم بعد از بسی گفت و شنود
چاره ای جز خوردن زهرش نبود

لاکن این ملای الدنگ دغل
تا نبیند مرگ خود را در عمل

دست مجلس داد آن برجام را
خر کند تا مجلس بد نام را

گفت این برجام حرف بنده نیست
من نمیدانم که این برجام چیست

خود شما دانید و آن شیخ بنفش
ناخن و دندان و مشت و لنگه کفش

"فِر"! زده بر "خط قرمزهای" من
بسته با برجام دست و پای من

من نبودم راضی از برجامشان
بی خبر افتادم اندر دامشان

گشته بودم ظاهرا خنگ و خرفت
حقه هاشان دامن من را گرفت

لاکن ای دلواپسان مجلسی
جز شما نَبوَد مرا یاور کسی

از سر تقصیر اینها نگذرید
پرده برجامشان را بردرید

زانکه این نامردمان فتنه باز
گشته بهر من زبانهاشان دراز

توی مجلس سخت افشاشان کنید
قهر اگر کردند، دعواشان کنید

هم بترسانیدشان از انتقام
یا فرو انداختن از پشت بام

آنکه می گوید که این پیروزی است
این همان بی غیرت دیروزی است

دشمن است او، سخت سرکوبش کنید
بعد هم از صحنه جاروبش کنید

الغرض ای جمله ی دلواپسان
در هراسم بنده از آن ناکسان

رویشان را توی مجلس کم کنید
جایگاه بنده را محکم کنید

بعد از آنی هم که کم شد رویشان
پاره شد عمامه بدبویشان

بعد از آن دیگر شما ساکت شوید
توی دست بنده چون راکت شوید

تا کند برجام از مجلس عبور
فاتحه خوانید بر اهل قبور

بهر حفظ وحدت و حفظ نظام
می خورم من زهر را مثل امام

می خورم آن زهر در آن جام را
می پذ یرم بنده هم برجام را








Wednesday, October 7, 2015

یکی از پاسخ های "آقا" به اوباما قبل از امضای توافقنامه

حسین پویا
سه شنبه 27 آبان 1393

ای اوبامای خوش قد و بالا
میدهم پاسخ تو را حالا

پاسخی را که میدهم بنده
نشود باعث جوک و خنده

حرف از صلح و آشتی زده ای
عاورین، لو بده که چی زده ای

جنس اعلا اگر کنی مصرف
مثل من میزنی تو توی هدف

من ندارم خیال جنگیدن
گرچه اینها شعارشو میدن

من شعارم شعائر دین است
لیک دنیا به بنده بدبین است

بنده با بمب هسته ای چیزم
هسته ها را در آب می ریزم

بمب میخوام چکار من، مومن
بنده دارم دویست لشگرِ جن

همه فرمانبرند و نوکر ما
بهتر از بمب هسته ای به خدا

گر اراده کنم به یک فرمان
میشود زیر و رو تمام جهان

لاکن ای حضرت اوباما جان
عشوه ات کرده بنده را داغان

باز گفتی تو از حقوق بشر
آبروی مرا دوباره نبر

نگرانی تو از حقوق زنان
که چرا کم بود در اینجا آن

بنده روزی هزار کیسه نان
میدهم بابت حقوق زنان

اینکه اینجا کسی به زندان است
شایعاتات صهیونیستان است

بنده گفتم به شیخ صادق دوش
که به حرف برادران نده گوش

گرچه ما شادمان ز اعدامیم
لیک گویا یه خورده بدنامیم

حکم اعدام هر که را دادی
بعد از اعدام او نکن شادی

توی آن پشم و شیشه ظاهر شو
پز بده مثل بنده، شاعر شو

بر سر و سینه ات بزن کشکی
پس بیاور به دیده گان اشکی

تا که هندیّ و روسی و چینی
همه باور کنند غمگینی

سوی یو اِن برند پیغامت
ماستمالی کنند اعدامت

ای اوباما که اهل تدبیری
تا دو سال دگر تو هم میری

بحث تحریم را بیا ول کن
گفتگو کن، تو ایدل ایدل کن

ول کن آقا تو بیخ خرخره را
کش بده جان من مذاکره را

کش بده جان من دوسال دگر
بعد از آن خر بیار، باقالی ببر




Thursday, October 1, 2015

خط و نشان سیدعلی "آقا"!

حسین پویا
8 مهرماه 1394

"آقا"! که رئیس کل دین است
واقف به "حساب"! مومنین است

نوشید چو زهر هسته ای را
آن مایع مغز پسته ای را

در رعشه فتاد دست و پایش
افتاد ز شانه اش عبایش

یک جیغ بنفش کرد صادر
در امر صدور، بود ماهر

از بوی بد و صدای آن باد
احساس بدی به جانش افتاد

فهمید نمانده راه چاره
لاستیک نظام گشته پاره

از خوردن جام زهر هسته
راه پس و پیش گشته بسته

با کوسه بسی بگو مگو داشت
بس ترس ز حیله های او داشت

ترسید که آن پلید ملعون
یک خدعه کند به کار ایشون

نزدیک چو گشت انتخابات
با کوسه بگفت؛ "گور بابات"!

ای کوسه بیسواد قرتی
خواندی تو مرا "علی زِپِرتی"!

از بسکه زدی تو نِق به بنده
کردی تو مرا اساس خنده

ای خاطره ساز بی مروت
کردی تو مرا دچار حیرت

هی خاطره ی دروغ گفتی
گفتی که فقط خودت شنفتی

جر خاطره "امامت"! من
باقی همه بود کذب روشن

تو نقشه برای من کشیدی
خفه ت می کنم! کجاشو دیدی!

تو در پی تاج و تخت هستی
من میشناسمت چقدر پستی

ای کوسه حقه باز چاخان
می خوای که بشی تو شاه! ایران

با فتنه گران شدی تو همدست
آن شیخ بنفش احمق و پست

بشنو سخن نهایی از من
حالا که شدی به بنده دشمن

از خط و نشان من حذر کن
احساس رسیدن خطر کن

تصمیم گرفته ام به سرعت
سوتت! بکنم جَوار عمه ت!!









Wednesday, September 23, 2015

شیخ و ماهواره و تکنولوژی جدید و گناهان پنهان مسلمین


حسین پویا
جمعه، اول اسفند 1393

ای بسیجی جان در این دنیای دون
ماهواره دشمن دین است و نون

کن حذر از ماهواره، ای پسر
ورنه می افتی تو توی دردسر

ماهواره باعث  درماندگی ست
علت گمراهی و یکدندگی ست

من که مسئول امور مذهبم
کرده این ملعون گرفتار تبم

من که بر سر بسته ام عمامه را
می کنم تحریم این خودکامه را

گر نبودی ماهواره در جهان
تو نمی کردی گنه اندر نهان

زان گناهانی که کردی در خفا
زلزله آمد به کرمان و فسا

هرکه دارد روی بام خویش دیش
می زند با تیشه بر ایمان خویش

ای بسا افکار ضد انقلاب
دسته گلهای بدی داده به آب

بدحجابی آمده بیرون ز دیش
می زند آن ماهواره بر تو نیش

بدحجابان را گناه آلوده است
بر گناه مردمان افزوده است

کله ها را کرده از آشغال پر
گول تبلیغات دشمن را نخور

شایعات پول و رانت و اختلاس
خود ندارد هیچ ربطی با لباس

خشکی دریاچه   و زاینده رود
جملگی را باعثش مه واره بود

چون شدی از ماهواره نا امید
نهی از منکر بفرما با اسید

پس برای حکم دین آماده شو
"شیشه" را بردار از توی کشو

در خیابان رو سوار بر موتور
نهی از منکر بکن با توپ پُر

بد حجابان را اگر دیدی "بریز"
می کنم بنده حمایت از تو نیز

از برای حفظ ارکان نظام
هیچ کاری نیست در دنیا حرام





Saturday, September 19, 2015

خاطرات شیخ اکبر از امام و بمب هسته ای

حسین پویا

30 ژانویه 2014

دوران پشم ریختگی:  امروز چندتا از بچه های قدیم وزارت آمده بودند که برایشان تحلیل کنم که رفتن به ژنو به نفع ما بوده یا نه؟ نگران بودند که ما چرا اینهمه سال فعالیتهای هسته ای را مخفی کردیم و حالا بعد از آنهمه تحریم و فشار جا زده ایم. نمیدانستند که ما قصد بمب سازی داشته ایم یا نه. از من خواستند که با توجه به شناختی که از امام داشتم و رابطه خاصی که با امام داشتم برایشان از نظرات ایشان بگویم. نگران بودند که آیا امام فتوای خاصی در مورد مذاکرات ژنو داشته که به من داده باشه یا نه. این بچه های قدیم وزارت خبر نداشتند که امام چقدر دوست داشتند که ما بمب اتمی داشته باشیم. برای همین هم می پرسیدند که چرا اصلا شروع کردیم و چرا زودتر قطع نکردیم. اینجاست که من به درک و آینده نگری روحانیت ایمان پیدا می کنم. خوب شد که آقای خامنه ای هم تقریبا همان احساس امام راحل را دارند و با درایت خاص با الهام از امام خدعه کردند و فتوا دادند که ساختن بمب اتم حرام است. راست هم می گویند. چون ساختن بمب اتم حرام است مگر آنکه به قصد کشتن و نابود کردن کفار درست شده باشد. در مورد رفتن به ژنو به آنها عرض کردم که امام همیشه نظرش این بود که روحانیت نباید زیر بار زور برود مگر اینکه زورش خیلی پرزور باشد و خوف آن باشد که روحانیت لطمه بخورد. بعدش هم خاطره زیر را برای بچه های وزارت عرض کردم و از آنها خواستم که همیشه پیرو خط امام باشند. آبگوشتشان را خوردند و خیلی خوشحال شدند.
"چهارشنبه دهم بهمن 61- دیشب رفته بودم خدمت امام که از ایشان اجازه بگیرم که پسر بزرگم را رئیس رادیو تلویزیون بکنم. پسر تیز و شایسته ایست و علیرغم سن کم، بخوبی از پس مدیریت چند سازمان با هم بر میاد. البته به امام قول دادم که پست دیگری در کنار این پست به او ندهم هرچند که دلشان میخواست چند تا کار هم به احمدآقا بدهیم. سوال فرمودند که این بمب هایی که ما روی عراقی ها می اندازیم چندتا را می کشد. عرض کردم صدتا یا شاید صد و پنجاه تا. فرمودند چرا یک بمبهایی نمی خرید که بیشتر بتواند بکشد؟ عرض کردم که این قوی ترین بمبی بوده که ما توانستیم از بازار بخریم. فرمودند پس آن بمب های چینیایی که گفتید هزارتا هزارتا می کشد چطور شد؟ عرض کردم منظورتان بمبهای شیمیایی است. یک تعدادی خریدیم و داریم استفاده می کنیم. فرمودند هزارتا هزارتا هم که از این کفار بکشیم کمه. عرض کردم آقا اینا البته کافر نیستند و ظاهرا مسلمانند. فرمودند خفه. عرض کردم البته بمبهای دیگری هم هستند که بیشتر می کشند اما خوب غربیها به ما نمی فروشند. خدا لعنت کند این غربیها را. فرمودند اسرائیلی ها هم نمی فروشند؟ عرض کردم خیر. سلاحهای دیگه و لوازم یدکی ازشون خریده ایم اما از اینا نمی فروشند. فرمودند چقدر خوب بود اگر ما بمبهایی داشتیم که پنج هزار و یا حتی ده هزار نفر را می کشت. عرض کردم که یک بمبهایی هست که صدهزار نفر و بیشتر هم می کشد. یک شهر را یکجا دود و بخار می کند. احساس کردم که در چهره امام یک حالت روحانی پیدا شد که قبلا ندیده بودم. با کمی حسرت فرمودند این دیگه چه بمبی است؟ عرض کردم که بمب اتم. فرمودند که اتم چیه؟ عرض کردم که یک چیز ریزیه که مربوط میشه به مسئله فیزیک. فرمودند فیزیک چیز خوبی نیست. این فیزیک و میزیک را زودتر از درسهای مدارس و دانشگاهها بردارید. ما فیزیک نمیخواهیم. بسیجی های ما را خراب می کند. بجای این فیزیک که گفتی بهتر است توضیح المسائل من را در دانشگاه درس بدهید. این بمبی را هم که گفتی اگه میشه زودتر بخرید. عرض کردم خودش را نمی فروشند اما میشود تکنیک ساختش را قاچاقی خرید و خودمان اینجا درستش کنیم. فرمودند طلبه های حوزه میتونن درستش کنن؟ عرض کردم خیر. اونایی که فیزیک خوندن باید درستش کنن. نگاه کج کجی به من فرمودند و زیر لب فرمودند خفه. بعدش هم فرمودند هرکاری می کنید زودتر بکنید. این کفار عراقی را باید همه شان را یکجا کشت. یک کوچیکش را هم روی همین زندان اوین خودمان بندازید که از دست این منافقین هم یکجا خلاص بشوم. به درد کردستان هم می خورد و ما را از دست این سنی ها خلاص می کند. امام همیشه علاقه داشتند که کارها را و مخصوصا جنگ را زودتر تمام کنند و ما را از دست تمام دشمنانمون راحت کنند اما این غربی ها نگذاشتند. 

Thursday, September 17, 2015

خط قرمزهایی که "خندید بر آب"!


حسین پویا
4 خرداد 94 
خط قرمز می کشم من، ای ظریف
تا شود تکلیف روشن، ای ظریف

رفتی از لوزان به من نارو زدی
باختی بازم به دژمن ای ظریف

خود سزایت بود که گشتی کچل
ریختی از شیشه روغن ای ظریف

گر نکردی توی گوشَت حرف من
می دهی از دست، گردن ای ظریف

هان مکن با بازرس ها مشورت
لج مکن با بنده عمدا، ای ظریف

بیخودی هی توی ذوق من نزن
نیستم بنده از آهن ای ظریف

حقه هم گر می زنی شرعی بزن
هست جایز حقه شرعا، ای ظریف

سانتریفوژی که باشد در نطنز
پر شده از سنگ معدن ای ظریف

سانتریفوژای فردو بهر ما
هست خود اسباب ماندن ای ظریف

هی نکن چاخان برادر، زر نزن
با زبان لال و الکن ای ظریف

هرچه می خواهی بگو تو در ژنو
خفه شو اینجا تو کلا ای ظریف

خط قرمز، قرمز است و گل گلی
نیست سبز و زرد روشن، ای ظریف